اشتباه الناز

 با علی دوتایی کلی حرف زدیم... نمیدونم چرا باز من مثل قبلها لجباز شدم... علی ناراحت بود ک چرا نشد بریم بیرون همشم تقصیر من بود یه اشتباه نباید دو بار تکرار بشه من قبلاهم این اشتباهو کرده بودم و باید رو قولم میموندم... قربونش برم علی جونم تا شب لباساشو درنیاورد... منتظر بود برم بگم بریم بیرون..منم قاطی کرده بودم. ولی شبو ناراحت نخوابیدیم کلا تا الان هیچ شبی رو با دلخوری نخوابیدیم... علی ام شب داستانهای واقعی خطرناک تعریف کرد انقد میترسیدم فک میکردم الان یکی میاد مارو میکشه... طبقه پایینم مادرشوهر خونه نبود... نصف شبیم دستشوییم گرفت باز علی رو بیدار کردم باهام اومد...خداروشکر الان ترسی ندارم...شب خیلی وحشتناکه... صبحم عشقم سرکار رفتنی کلی قربون صدقش رفتم ظهر میرم خونه مامانم و علی جینگولم بیاد دنبالم بریم بیرون.
علی عزیزم بازم ازت معذرت میخوام ببخشید... خیلی دوست دالم

از وقتی  از  سرکارش اومد خونه حوصله نداشت و با ی حرف من ک نذاشت بقیش از دهنم بیاد بیرون ناراحت شد... بعدش تا عصر باهم مهربون بودیمو قرار شد منو ببره بیرون ولی نبرد... اشتباه از من بود..ولی این دلیل نمیشه ناامیدم کنه... عصبانی شد... خودش لباساشو پوشیده بود تا بریم...منم داشتم آرایش میکردم ولی حرف اشتباهه من باعث شد بازم عصبانی بشه و بیرون نریم..
چه ذوقی داشتم... چقد خدشحال بودم.. خودشم میدونه!!! ناراحتش کردم... ناراحتم شدم.
راستی 25 فرورین سالگرد عقدمون بود پست بعد عکساشو میذارم.

دوستان عزیز و گل گلاب از اول

 اردیبهشت از جز یک خونده بشه و تا سی
 
اردیبهشت ک بشه جز سی.

مثلا یکم: جز یک، دوم اردیبهشت جز دو و ...

چون بعضی دوستا چندتا جز دارن نمیشه 

همرو تو یک روز خوند. التماس دعا.

هر کی جزشو خوند خبر بده تا ناقص 

نداشته باشیم.

الناز هنرمند میشود آیا؟؟

سلام سلام آی دوست جونا من اومدم پیش شما...

اول بگم که دعاگوی دونه دونتون هستم.شمام برای سلامتی نی نی ما دعا کنین و اینکه همه خانوما نی نی دار بشن ایشالا

..دوم بگم ک..چی بگم...نمیدونم... یه لحظه سر رسیدمو بردارم نگا کنم ببینم این چند روز چیشده...اوکی چیز خاصی نشده دیروز جملات شکرگزاریمو نوشتم و مثل همیشه منتظر نتیجش هستم... علی دیروز و امروز عصرو رفت پیش بابا کمکش کنه تو دفترش بابا هم مراتب قدرانی را انجام نمودند... آهان جمعه رفتیم شام خونه مامانم اینا خداروشکر نتیجه عکسش سالم بوده و دکتر گفته باید مراقب دیابتش باشه... خبری از ناراحتی نبود خداروشکر...بزنم ب تخته. یه چیزی بگم باورتون نمیشه من و علی تازه امروز سبزمونو گره زدیم...هه هه ولی هنوز ننداختیمش تو آّب... خب وقت نداریم باااااااااااااااااااا... سبزمونم کامل خشک شده بود و میشکست یواشکی گره زدیم تا خراب نشه گرهمون. خب بنا بر مشاهدات بنده در هنرنمایی دوستان وبلاگی گفتیم چیکار کنیم چیکار نکنیم که یه سرگرمی برا خودم درست کردم ک 50 تومن آب خورد واسم... خیلی دوس داشتم برم کلاس طراحی...خیاطی...گلدوزی..اصلا هر چی ولی بنا ب شرایطم نمیشد آخه هر روز هلکو هلک برم بیرون... پس تصمیم گرفتم ک تو خونه دست بکارشم... اینم نتیجش البته نصفه ست:

http://www.upsara.com/images/y75a_۲۰۱۶۰۴۱۰_۲۲۲۹۳۳.jpg

خود پادری ارزدنتر درمیومد ولی خب عوضش کلی دارم ذوق میکنم...قراره یکی دیگه هم درست کنم بعد کیف کنم ب همه بگم خودم درستش کردم... اینا ک تموم شده دو تا حلقه گل واسه درای اتاق درست میکنم و چند تا پروانه بر جسته واسه اتاق خوابمون...ایشالا عکس همرو به نوبت میذارم.

راستی خانومچی عزیز اینم سرویس آرکوپال پرکسم...ببخشید عکس کوچیک شد حجمشو کم کردم... اوناییه که گلهاش صورتیه:

http://www.upsara.com/images/pvfs_dsgc00276.jpg

غافلگیرانه

 اومدیم عیادت دخترعمه علی تو خونشون با مامان علی... نه از زیرمانتوم لباس مناسب پوشیدم نه داروهامو برداشتم...اینا تعارف کردن مامان علی هم گفت بمونیم ناهار... کاش از قبل به من میگفت احتمال داره بمونیم شاید من ی برنامه دیگه ای داشتم...من اصلا آماده نیستم معذبم اینجا...بااین شلوارم نشستن برام سخته حداقل سارافون ورمیداشتم.
مثلا اومدیم مریض بببنیم...مریض خودش پاشده غذا میپزه...من ک خجالت میکشم...گناه داره بیچاره همه جاش درد میکنه از ظاهرش معلومه حالش خیلی بده. بنظر من موندن ما صلاح نبود چون خیلی حالش بده.