موفقيت نا محدود در 20 روز _ آنتوني رابينز (1)
(روزاول)
نام آنتوني رابينز براي بسياري از ايرانيان آشناست، اين شخص در ايالات متحده، كانادا و بسياري از كشورهاي اروپايي داراي شهرت فراوان است.
وي كه تا چند سال پيش در گمنامي و فقر ميزيست، توانست در مدت كوتاهي خود را به ثروت موفقيت، و شهرت كم نظيري برساند و منشاء خدمات فرهنگي، آموزشي و درماني ارزندهاي گردد. آنتوني رابينز در سال 1961در خانوادهاي فقير به دنيا آمد. پس از گرفتن ديپلم به كارهاي گوناگوني روي آورد اما توفيق چنداني نيافت در سن 22سالگي در آپارتمان چهل متري محقري، زندگي مجردي فقيرانهاي داشت و به گفته خودش، ناچار بود ظرفهاي غذاي خود را در وان حمام بشويد
گذشته از گرفتاريهاي مالي،در اثر پرخوري و بدخوراكي، بيش از يك صد و بيست كيلوگرم وزن داشت و به علت چاقي، دچار تنبلي، بيحالي و خواب آلودگي شده بود. اما در عين فقر و فلاكت، روياها و آرزوهاي جاه طلبانهاي داشت و در عالم خيال خود را در قصر زيبايي در ساحل دريا و نزديك جنگل سرسبزي مجسم ميساخت و براي خود همسري شايسته، اتومبيلي گران قيمت در نظر ميگرفت.
آنتوني رابينز سرانجام تصميم به مبارزه با چاقي خود گرفت و با مطالعه چند كتاب و از همه مهمتر الگو قرار دادن فردي كه از هر جهت سالم و داراي تناسب اندام بود توانست در كمتر از دو ماه بدون استفاده از رژيم غذايي و عمدتاً با شيوههاي روان شناسي و كنترل ذهن و فكر حدود پانزده كيلو گرم از وزن خود كم كند.
آنتوني به مطالعه عميق كتب روانشناسي و شركت در كلاسهاي استادان اين علم پرداخت و با فنون تازهاي از قبيل «برنامه ريزي عصبي -كلامي» و «در روشهاي انجام بهينه كارها» آشنا گرديد و اين روشها را در مورد خود و ديگران به كار گرفت و به تنايج چشمگيري نايل شد تدريجاً توجه بسياري به سوي او جلب گرديد در سال 1984شيوههاي تازه روانشناسي را بر روي تعدادي از قهرمانان ورزشي مورد آزمايش قرار داد و آثار آنان در بازيهاي المپيك 1984نمايان گرديد. پس از آن، با آن كه خود وي تير اندازي نميدانست براي تدريس روشهاي جديد به نظاميان توسط ارتش آمريكا دعوت شد و ضمن آنكه توانست زمان برنامههاي آموزشي نظاميان را به نصف تقليل دهد درصد قبولي شركت كنندگان را از 70درصد به 100درصد افزايش داد.
اين موفقيتها، پاداشهاي مادي و معنوي فراوان به همراه داشت
در كمتر از دو سال با همسر دلخواه خود ازدواج كرد قصر زيبايي در سواحل سرسبز «سن ديه گو» خريد كه مشرف به دريا بود اتومبيل و وسايل زندگي خود را مطابق با روياهاي جواني تهيه كرد سمينارها و سخنرانيهاي متعددي در شهرهاي مختلف اجرا كرد با شيوههاي روان درماني خاص خود بسياري از افراد را از چنگال يأس، افسردگيها، ترسها (تاريكي، ارتفاع، مرگ... )نجات داد.
مورد مشورت افرادي از طبقات مختلف نظير روساي جمهوري، مديران و صاحبان صنايع و بازرگانان واقع شد. برنامههاي مطبوعاتي و تلويزيوني فراوان را اجرا نمود كه تا امروز ادامه دارد.
برنامه «عبور از روي آتش» وي بخش كوچكي از سميناري است كه به منظور اعتماد به نفس در شركت كنندگان انجام ميدهد.
آنتوني رابينز در سال 1986در حالي كه بيش از 25سال نداشت حاصل انديشهها و تجربههاي عملي خود را در كتابي به نام «به سوي كاميابي» به رشته تحرير كشيد كه در سال 1987عنوان پر فروشترين كتاب را به خود اختصاص داد.
آنچه در سايت خواهد آمد چكيدهاي است از كتاب موفقيت نامحدود در 20روز آنتوني ميباشد كه در ايران با تيراژ بالا و بيش از 10بار تجديد چاپ شده است.
كارگاه عملي موفقيت با رابينز ........................................................................
به اطرافتان خوب توجه كنيد!
چند درصد از ما شب هنگام كه از كارهاي روزانه فارغ ميشويم از آنچه انجام دادهايم راضي و خشنوديم؟!
چند درصد از ما با راحتي و خيال آسوده سر بر بالين ميگذاريم؟
چند درصد از ما روزي را بدون اضطراب و ترس و عصبانيت گذرانده است؟ و صبح چند درصد از ما با وجود خواب كافي سر حال و با نشاط از خواب برميخيزيم؟!
چند درصد از ما با علاقه و شوق به سر كار خود ميرويم؟ و كاري را كه به عهده سدارد با اعتماد به نفس كامل و با خشنودي انجام ميدهد؟ چند درصد از ما هنگام رسيدن به خانه، انرژي، شوق و نشاط را به خانواده هديه ميكند؟ چند درصد از ما از درآمد ماهيانه خود راضي بوده و آنرا كافي ميداند؟
«همهي ما محتاج يك انقلاب دروني هستيم»
همه در آرزوي روزهاي خوب و موفق داشتن پرشور و نشاط بودن، پر انرژي و سالم بودن، ثروتمند شدن، اعتماد به نفس پيدا كردن ... هستيم.
اما! چند درصد ما براي تغيير يافتن قدمي برداشتهايم!؟ چند درصد از ما از آنچه ميبينيم،ميشنويم و ميآموزيم بهره ميگيريم؟!
ما همه در روزمرهگيهاي زندگي خود گم شدهايم؟ چرا؟!
شايد تنها به اين دليل كه راه تغيير يافتن را نميشناسيم.
مقالهاي كه به دنبال اين مقدمه خواهد آمد و ادامه آن در 19روز آينده (ان شاء الله ) همان چيزي است كه مدتها در جستجوي آنايد شما در طي 20روز برنامه با كمك آموزشهاي آنتوني رابينز پيله زندگيتان را خواهيد شكافت و همچون انساني دگرگونه، موفق، ثروتمند، سالم و نيرومند از درون آن به فضاي آرامش پرواز خواهيد كرد اگر ميخواهيد در زندگي فرد موفقي باشيد
به خاطر بسپاريد كه: «در معادلهي زندگي، آينده هيچ وقت با گذشته برابر نيست»
هفته اول «روز اول».....................................................................................
قدرت دروني:....................
سلام، من آنتوني رابينز هستم و ميخواهم با شما درباره قدرت درونيتان صحبت كنم ما براي شما برنامهاي بيست روزه در نظر گرفتهايم كه به زندگي شما چهرهي كاملاً جديدي خواهد بخشيد از همين امروز روشي را در پيش خواهيد گرفت كه براستي كيفيت زندگيتان را براي هميشه تغيير خواهد داد.
موفقيت در اين برنامه در گروي دو اصل است
1-واقعاً بخواهيد زندگيتان تغيير يابد
2-خود را در قبال انجام تمرينات اين برنامه مسئول بدانيد.
تصميم گيري:....................
اغلب مردم نميدانند واقعاً از زندگي چه ميخواهند، اما بدتر از آنها كساني هستند كه ميدانند چه ميخواهند اما هيچ كاري در جهت دستيابي به آن نميكنند.
آنها فقط مينشينند و اميدوارند روزي همه چيزي را به دست آورند. آن «روزي»امروز است.
بارها و بارها با افرادي مواجه شدهام كه ميگويند:
«اي بابا، چگونه ميتوانم اخلاق همسرم را تغيير دهم؟!
پاسخ من اين است «فقط تصميم بگيريد»
«از خود بيش از آنچه ديگران از شما انتظار دارند متوقع باشيد»
بزرگترين دام بر سر راه موفقيت «ترس» است ترس از شكست، ترس از موفقيت، ترس از طرد شدن ترس از درد و از تمام ناشناختهها
تنها راه براي برطرف ساختن ترس، رو به رو شدن با آسسن است به سراغش برويد رو در رويش بايستيد و به رويش حملهور شويد.
ترس به تنهايي اصلاً بد نيست،ترس واكنش طبيعي بدن براي آماده كردن ما از وقوع احتمالي يك مشكل است ترس به ما نهيب ميزند كه مواظب باش، حواست را جمع كن خطري در كمين است ترس در واقع وكيل مدافعي است كه ما او را به زندانبان خود بدل ساختهايم شايد در ابتدا محدود ساختن ترسهايتان چندان جدي به نظر نرسد اما اين كار عملي است اين كار بايد به تدريج و مداوم صورت گيرد درست مثل ورزيده كردن ماهيچههاي بدنتان.
اصل انعطاف پذيري
سه عامل عمده براي رسيدن به موفقيت نامحدود ضروري است.
1-بدانيد چه ميخواهيد
2-دست به كار شويد
3-نتايج كارهاي خود را زير نظر داشته باشيد
اغلب افراد موفق شكست خوردهترين مردم دنيا هستند
زيرا بيش از ديگران طعم شكست را چشيدهاند اغلب مردم به دليل ترس از شكست در زندگي هيچ كاري نميكنند و اين در واقع يعني شكست براي تمام عمر از تغيير مسير خود نميهراسيد قابليت انعطاف از خصايص افراد موفق است.
آنقدر نحوه كار خود را تغيير دهيد تا بالاخره شما را موفق كند به نظر شما ديوانگي است؟! اجازه دهيد سوالي از شما بكنم چند بار به زمين خوريد تا توانستهايد راه رفتن را بياموزيد؟!
الگو برداري از افراد موفق....................
من «آنتوني رابينز » معتقدم تمام افراد موفق كساني هستند كه رفتارهاي ويژهاي دارند و روشهاي خاصي كه آنها را بارها و بارها امتحان كردهاند بنابر اين اگر ما همان رفتارها را در پيش بگيريم درست مثل اين است كه مسير خود را از روي نقشهاي كه از قبل با سالها زحمت بهتر شده است انتخاب كنيم.
من از روش الگو برداري براي بهبود بخشيدن به موقعيت مالي خود استفاده كردم من در جايگاهي قرار داشتم كه در اجتماع زير خط فقر به شمار ميآيد ذرهاي اعتماد به نفس نداشتم و احساس افسردگي ميكردم اما توانستم از آپارتمان 40متري خويش به خانهي جديدم كه ده هزار متر مربع وسعت داشت و در واقع شبيه قصر بود نقل مكان كنم.!! اين حقايق براي تحت تاثير قرار دادن شما نيست بلكه ميخواهم به خود آييد و بدانيد كه چقدر سريع ميتوانيد زندگي خود را دگرگون كنيد فقط به شرط آنكه بياموزيم كه چگونه بايد از كامپيوتر ميان دو گوشتان «مغز» استفاده كنيد.
شكست پلهاي براي صعود................
تنها با احساس ناراحتي است كه فرد ميداند بايد مسير خود را تغيير دهد اما به اين شرط كه اين احساس آن قدر قوي نباشد كه او را محافظه كار سازد و از به چنگ آوردن نعمات زندگي باز دارد. وجود احساسهاي ناخوشايند را بپذيرد آنها بخشي از زندگي هستند و در جاي خود ميتوانند سودمند و مفيد باشند اما اسير دام آنها نشويد و در احساسات خود غوطهور گرديد.
آيا تاكنون دقت كردهايد مردم، زماني موفق ميشوند مهماني ميگيرند و زماني كه شكست ميخورند به فكر فرو ميروند؟ كسي كه بارها به فكر فرو رود بزرگترين موفقيتها را به چنگ خواهد آورد پس شكست وجود ندارد.
دفترچه موفقيت.................
از شما ميخواهم انجام تمرينات را در اين بيست روز يك وظيفه بدانيد و آنها را يك به يك پيگيري كنيد براي انجام اين تمرينات نياز به يك دفترچه داريد به تجربه دريافتهام هر كدام از ما 80درصد آنچه را ميشنويم يا ميخوانيم در طي 3روز فراموش ميكنيم با نوشتن آنچه ميآموزيم 75تا 90درصد مطالب به گنجينهي خاطرات شما سپرده خواهد شد.
زندگي با ارزشترين هديه الهي است پس ارزش ثبت و نگهداري را نيز دارد.
تمرين امروز....................
براي تمرين امروز ميخواهم دو كار را، دو كاري كه مدتهاست بايد انجام دهيد اما انجام آنها را به تعويق انداختهايد به پايان برسانيد لازم نيست كاري كه ميكنيد عملي و شاق و دشوار باشد شايد فقط يك تلفن به دوستتان دوستي كه مدتي است از او بيخبر ماندهايد و به راستي ميخواهيد از احوالش باخبر شويد.
شايد اين كار تنها چند دقيقه پيادهروي در اطراف خانهتان باشد و يا حتي تميز و مرتب كردن اتاقتان، نميدانم هزار كار ريز و درشت هست كه بايد انجام شود اما، انجام آن را به روز بعد موكول ميكنيم پس لطفاً همين حالا تصميم بگيريد و دو كار را كه حتماً بايد انجام شود در دفترچه موفقيت خود يادداشت كنيد اين تغيير بسيار كوچكي در زندگي شماست كه به زودي دگرگوني عظيمي در شما به وجود ميآورد در فصل آينده نيروهاي كنترل كننده زندگيتان را به شما معرفي ميكنم.
(روز دوم)
روز دوم .......................................................................................................
نيروهاي كنترل كنندهي زندگي .......................
به روز دوم از برنامه قدرت دروني خوش آمديد در قسمت قبل از اين صحبت كرديم كه چه چيزي ميتواند شما را به موفقيت برساند پاسخ اين بود «قدرت دروني» اگر به اين قدرت دست يابيد آمادگي لازم جهت شروع هر كار و پيگيري آن را خواهيد داشت.
آيا تمرينات خود را انجام دادهايد؟ اگر پاسختان منفي است لطفاً همين حالا دست به كار شويد و تا زمانيكه تمرينات خود را انجام ندادهايد خواندن مطالب مربوط به روز دوم را آغاز نكنيد.
هدف اين است: بياموزيد قدرت دروني خود را به كار گيريد چه عالي! پس هدفمان مشخص شد مهمترين ابزار موفقيت توانايي شناخت هدفي است كه ميخواهيد به ان دست يابيد.
پس ابتدا اهداف را بشناسيد و سپس تا زمان در آغوش گرفتن موفقيت، با حفظ قابليت انعطاف پذري آن را دنبال كنيد.
بسيار ساده است، اين طور نيست؟ پس چرا اين كار را نميكنيم؟
به كار گيري آموختهها.................................................
آنچه را ميآموزيد به كا ببنديد استفاده نكردن از آموختهها بزرگترين اشتباهي است كه ممكن است از كسي سر بزند اگر شما نيز تاكنون كتابهاي زيادي خواندهايد اما هنوز مدام از خود ميپرسيد چرا به قوانين اين كتاب عمل نكردم؟
ميدانستم بدان نياز دارم اما چرا شروع نكردم؟ چه چيز مانع حركت من است؟ به شما توصيه ميكنم اين فصل را با دقت بيشتري بخوانيد چرا كه مخصوص شماست.
احساس رنج و خوشي، كليد انتخاب: ......................................
رفتار آدمي تحت كنترل دو نيرو است، به عبارن ديگر دو نيروي كششي ما را در مسير زندگي به جلو يا عقب ميبرند:فرار از ناراحتي و اشتياق رسيدن به خوشي
اين دو نيرو عامل اصلي حركت هر بشري در اين دنياست اگر كاري نميكنيم به اين دليل است كه تصور ميكنيم شروع تلاش، ناخوشايندتر از انجام ندادن است، به عبارت ديگر معتقديم با بيكار نشستن، درد و ناراحت كمتري به سراغتان خواهد آمد شايد بگوييد:
«نه توني، اين طور نيست من ميدانم اگر اين كار را شروع يا تكميل كنم از خوشي حاصل از موفقيت در آن بهرهمند خواهم شد» بله، مسلماً اما در ناخودآگاه شما ثبت شده است براي اين كه كاري را انجام دهيد، بايد ناراحتي زيادي تحمل كنيد و اكنون، اين ناراحتي براي شما به مراتب ملموستر است. در حاليكه شايد خوشي ناشي از موفقيت هيچ گاه به حقيقت نپيوندد اين طور نيست؟
ميل به خوشي و فرار از ناراحتي مكانيسمي طبيعي است كه تنها در كنترل مغز قرار دارد هر گاه بخواهيد كاري انجام دهيد كه معتقديد درد و ناراحتي به دنبال خواهد داشت مغز سر در گم ميشود و نميتواند سر سوزني به شما كمك كند تنها چيزي كه از اين تلاش به دست ميآوريد ياس و نااميدي است. خوب پس چه بايد كرد؟
همه ميدانيم جهت ايجاد يك تغيير مهم در زندگي نبايد وقت را تلف كردبنابر اين تنها يك راه باقي است
براي ايجاد تغييرات دائمي بايد حتماً نحوهي شكل گيري احساس لذت و ناراحتي را تغيير داد
چگونه؟
كدام را انتخاب خواهيد كرد؟
هنگام شروع يا عدم شروع هر كار نياز به اجتناب از ناراحتي بسيار قويتر از ميل به لذت و خوشي است.
بر اساس تحقيقاتم در مورد رفتارهاي بشري به اين نتيجه رسيدهام كه همهي مردم تقريباً هر كاري را به دليل اجتناب از ناراحتي انجام ميدهند.
حال سوالي از شما دارم اگر قرار باشد بين دو مسالهي ناراحت كننده يكي را انتخاب كنيد چه ميكنيد؟ همهي ما در چنين برزخي گير افتادهايم.
اغلب دانشجويان كارهاي پايان ترم خود را يك هفته قبل از امتحانات و يا حتي درست شب قبل از پايان ترم تمام ميكنند چرا؟ تمام طول ترم را صرف كارهاي پايان ترم كردن اصلاً خوشايند نيست! و براي اكثر دانشجويان شروع اين كار ناخوشايند بسيار سخت است، اما شب قبل از امتحان، وقتي كه هيچ كاري انجام ندادهاند تصور شكست در امتحانات برايشان بسيار ملموس ميشود و در واقع طعم احساسي ناخوشايندتر از (كار نكردن) را ميچشند و براي فرار از اين ناراحتي، بلافاصله دست به كار ميشوند. براي اين كه بتوانيد به راحتي ازعهدهي كارهاي پايان ترم خود برآييد بايد اين دو ناراحتي را در دو كفهي ترازو بگذاريد: درد و رنج ناشي از كار يا طعم تلخ شكست در امتحانات؟ هر زمان كه بايد بين دو ناراحتي يكي را انتخاب كنيد،همين روش را در پيش گيريد. دو ناراحتي را در دو كفهي ترازو قرار دهيد.
اغلب مردمان موفق به چنين تعادلي دست يافتهاند
آنها نيروهاي كشش به سوي خوشي ودانش از ناراحتي را كه در زندگي سررشتهي همهي امور را به دست دارند، تحت كنترل گرفتهاند. مسلماً شما نيز بارها در چنين موقعيتي بودهايد ممكن است روزها و روزها دست به كاري كه براي زندگيتان بسيار سرنوشت ساز بوده است نزدهايد
اما روزي به يكباره منفجر شدهايد
به خود گفتهايد «هي تكان بخور!بايد اين كار را تمام كني همين الان» زيرا به وضوح احساس كردهايد كه انجام دادن كار به مراتب دردناكتر و ناخوشايندتر از اتمام آن است
ايجاد تغيير ................................................................
كليد تغيير يافتن معكوس كردن چگونگي شكل گيري احساس رنج و خوشي است
شايد شما نيز كساني را بشناسيد كه مرتب ميگويند: ديگر وقتش رسيده كه ازدواج كنم. آنها معتقدند ازدواج به معناي به دست آوردن امتيازات متعددي است: لذت، خوشحالي، امنيت و والاتر از همه نوعي حالت روحي ناب احساس يكي شدن اما به محض اين كه موقعيت ازدواج برايشان پيش ميآيد ناگهان پا پس ميكشند چون در ناخود آگاه آنها ازدواج به معناي سلب آزادي است.
حتي برخي معتقدند ازدواج موفق، امري دست نيافتني در جهان است!! كسي كه دوستش داري بالاخره تو را ترك خواهد كرد و قلبت را ميشكند! آيا تاكنون طعم چنين شكستي را چشيدهايد؟! اگر نه، پس حتماى در آينده خواهيد چشيد!
اما اگر ميخواهيد ازدواج كنيد و به تمام آنچه با ازدواج به دست ميآيد دست يابيد بايد تحمل رنجش و ناراحتي را نيز داشته باشيد.
اشتباه نكنيد من از ان كساني نيستم كه ميگويند فقط مثبت باشيد برخي توصيه ميكنند به باغ نگاه كنيد و بگوييد در اين باغ زيبا هيچ علف هرزي نيست. مرتب به خود تلقين كنيد كه همه چيز رو به راه هست تا حتماً موفق شويد نه، من ميگويم اين باغ زيباست اما داخل آن پر از علفهاي هرز است پس اگر ميخواهي از ديدن آن لذت ببري راه بيفت
علفها را از ريشه بكن ننشين و مرتب با خود تكرار كن كه خدايا چرا در باغ زندگي من علف هرز هست؟ نگو خداوندا چرا اين قدر با من نامهرباني!! حركت كن بدان كه ناراحتيها و ناملايمات هم بخشي از زندگي هستند ممكن است ديگران تو را ناراحت كنند و از تو انتظار گوناگون داشته باشند، اما تو نيز از ديگران متوقع هستي، مگر نه؟ تو نيز بارها ديگران را ناراحت كردهاي.
اغلب مردم تمايلي به روبه رو شدن با مشكلات ندارند اكثر ما از آنچه در ذهنمان موجب ايجاد احساس رنج و شادي ميشود آگاه نيستيم و به همين دليل زندگيمان به جاي اين كه در كنترل خودمان باشد در كشاكش بين اين دو نيرو قرار دارد لذا بايد نحوه شكل گرفتن لذت و ناراحتي را در خود تغيير دهيد
محركهاي زندگي ...............................................................
همان طور كه ذكر شد، دو نيروي ميل به لذت و اجتناب از ناراحتي، قويترين محركهاي زندگياند و سازندگان آگهيها تجارتي به خوبي اين حقيقت را شناختهاند به آگهيهاي بازرگاني تلويزيون خوب نگاه كنيد آيا اين گونه نيست؟ سازندگان آگهيهاي بازرگاني هيچ وقت در نمايشهاي خود نميگويند «آقايان و خانمها لطفاً هر چه زودتر بياييد و محصولات ما را بخريد» امروزه اغلب ما بدون اين كه نياز داشته باشيم محصولاتي كه تبليغشان را در تلويزيون ميبينيم، ميخريم زيرا آگهيهاي تلويزيوني در ذهن ما حلقههاي ارتباطي قوي بين كسب لذت و خوشي يا گريز از ناراحتي، و محصول خود به وجود آوردهاند شركت پپسي كولا براي فروش نوشابه خود از مايكل جكسون كمك گرفته است مايكل در طول روز اصلاً پپسي كولا نمينوشد. اما براي 80ثانيه نمايش تبليغاتي پپسي كولا 15ميليون دلار! دريافت كرده است اما چرا شركت پپسي كولا حاضر است چنين مبلغ گزافي را به مايكل جكسون بپردازد؟ بسياري از مردم آمريكا صداي مايكل را دوست دارند و با شنيدن آهنگهاي او احساس خوشحالي ميكنند تا حدي كه كاستهاي او بيش از هر خوانندهي ديگري در تاريخ موسيقي به فروش رسيده است شركت پپسي كولا نيز ميخواهد مردم همين احساس را نسبت به محصولاتشان داشته باشند چگونه؟ با شرطي سازي مردم زماني كه بارها تصوير و صداي مايكل جكسون همراه با آرم پپسي كولا از تلويزيون پخش شود در ذهن مردم احساس لذت و خوشي با پپسي كولا نيز مزتبط ميگردد.
نقطهي عطف ............................................................................
دانستيم كه اجتناب از ناراحتي مهمترين دليل براي شروع يا كنار گذاشتن هر كاري است.
هيچ تغييري در زندگيمان رخ نخواهد داد مگر اينكه به دليل وضعيتي به حد كافي احساس ناراحتي كنيم و درك كنيم كه تحمل هر سختي بهتر از پذيرش موقعيت كنوني است.
در كتاب تاجران موفق جهان نوشته «اي جي ماندو» ميخوانيم: مردي كه ابتدا ميخواره بود، هيچ آيندهاي در پيش رو نداشت و در خيابان زندگي ميكرد روزي او براي فرار از سرما پناهي جز كتابخانه عمومي شهر نمييابد در آنجا او شروع به كتاب خواندن ميكند ناگهان در مييابد كه زندگياش به قدري اسفناك و بيفايده است كه ديگر نميخواهد به اين شكل زندگي كند او آنقدر از اين زندگي بيزار شده بود كه به هيچ قيمتي حاضر به ادامهي آن نبود بنابر اين فكر كرد و به اين نتيجه رسيد كه براي دستيابي به خوشي بايد بيشتر بياموزد او آنقدر خواند كه توانست سردبير مجلهِ موفقيت شود سپس كار با گروه «دابليو -كراون »را آغاز كرد و پلههاي ترقي را يكي يكي بالا رفت
افراد بسياري به واسطهي ناراحتي به موفقيت دست يافتهاند
هر كار دو چهره دارد دربارهي هر كدام فكر كنيد نتيجهِ متفاوتي به دست خواهيد آورد اگر بر دشواري و سختي كار تمركز كنيد انجام آن برايتان غير ممكن و يا دست كم بسيار رنجآور خواهد بود اما اگر به تنتيجهاي موفقيت آميز و احساس خوشي كه پس از انجام كار به دست خواهيد آورد متمركز شويد انجام آن بسيار لذت بخش خواهد بود.
فكرتان را به هر چيز متمركز كنيد همان حقيقت خواهد يافت.
شكلات دوست داريد؟ بله؟ اما آيا تاكنون شده است بر ميل به خوردن شكلات غلبه كنيد؟ چگونه؟ اگر تنها در فكر لذت خوردن شكلات باشيد قادر نخواهيد بود از خوردنتان چشم بپوشيد اما اگر هنگام ديدن شكلات ذهنتان را فقط بر چاقي و نامتناسب شدن شكل بدنتان متمركز كنيد و به خود بقبولانيد كه با خوردن شكلات احساس بدي خواهيد داشت رفتارتان مسلماً تغيير مييابد و حتي حاضر نخواهيد بود به شكلات دست بزنيد
اگر ميخواهيد كاري را شروع كنيد بايد به اين نتيجه برسيد كه عمل نكردن دردناكتر از به پايان رساندن آن كار به عبارت ديگر در ذهن خود به پايان رساندن اين كار را با خوشي و دست نزدن به آن را ربط دهيد همان كاري كه تبليغات تلويزيون با شما ميكند اگر تصور ميكنيد ميزان درآمد شما اصلاً رضايت بخش نيست تنها به اين دليل است كه در ذهن خود كسب درآمد را با ناراحتي ارتباط دادهايد تعجب نكنيد، درست فهميدهايد جاي در گوشه و كنار مغز شما اين باور لانه كرده است كه براي به دست آوردن پول بايد ناراحتي زيادي تحمل كرد
برخي خيال ميكنند براي پول درآوردن بايد از استراحت و تفريح گذشت! ديگر نميتوان چون گذشته با خانواده بود! بعضي معتقدند براي كسب پول بيشتر بايد با ديگران شريك شد.
آنها با خود ميگويند «از ميان اين افراد بالاخره يكي به من خيانت ميكند و روزي ناگهان همه چيز را از دست خواهم داد» عدهاي هم معتقدند كه با پولدار شدن دوستان فعليام را از دست خواهم داد و تنها خواهم شد. مسلم است كه با چنين تفكري هيچ گاه نخواهيد توانست كاري را براي كسب درآمد بيشتر آغاز كنيد.
ترازوي ذهن .............................................................
مغز شما داراي ترازوي بسيار دقيقي است هنگام شروع هر كار، ناراحتي و خوشي حاصل از اين كار با اين ترازو سنجيده ميشود، اگر كفهي ناراحتي سنگينتر باشد تمايلي براي شروع آن كار نخواهيد داشت. شما ميگوئيد: «پول يعني آزادي بيشتر ميتوانم با پولي كه دارم به دوستانم كمك كنم، براي فرزندانم هديه بخرم،به مسافرت دور دنيا بروم و معلوماتم را بيشتر كنم و حتي بهترين مربيها را در اختيار داشته باشم اما در همان زمان مغزتان به شما آنچه را كه در پاراگرافهاي گذشته آمد ندا ميدهد (نرسيدن به خانواده-خيانت شريك -از دست دادن تفريحات و دوستان و ...) اگر ميخواهيد از شر بديهاي خود خلاص شويد و يا با درآمد بيشتر،راحتتر زندگي كنيد بايد يك بار و براي هميشه تصميم بگيريد نحوهي تمركز ذهنتان را تغيير دهيد ترازوي خود را به درستي بكار بريد.
بايد فكرتان را به آن جنبههايي از پول متمركز كنيد كه يادآور خوشي است.
تمرين امروز (هفته اول روز دوم )...................................................................
دفترچه موفقيت خود را بياوريد و شروع كنيد:
1-چهار عملي را كه مدتهاست انجامشان را به تعويق انداختهايد يادداشت كنيد.
مثلاً ميخواهيد سيگار را ترك كنيد، به يكي از دوستانتان زنگ بزنيد، در پي شغلي باشيد به كسي بگوييد كه خيلي دوستش داريد و ... لازم نيست اين چهار عمل خيلي دشوار و پيچيده باشد چهار كار بسيار ساده، نه، نگوئيد فردا، همين الان اين كار را انجام دهيد زيرا فردا كارهاي بيشتري براي انجام دادن خواهيد داشت هر روز نيروي درونيتان بيشتر ميشود و متوجه ميشويد تمايل بيشتري براي به پايان رساند كارهاي عقب افتادهتان داريد.
2-بنويسيد كه تصور ميكنيد با انجام اين كار چه ناراحتيهايي را بايد تحمل كنيد اگر پاسخ ميدهيد «هيچ »بايد بيشتر دراين باره فكر كنيد شايد ناراحتي شما چيزي باشد كه شما در ظاهر چندان مهم نيست. مثلاً شايد از صرف كردن زمان براي اين كار احساس ناخوشايندي ميكنيد.
3-بنويسيد از انجام ندادن اين كار چه لذتي عايدتان ميشود مثلاً شما مطمئنايد كه بايد وزن خود را كاهش دهيد زيرا اندام نامتناسبي داريد ولي سلامتيتان در خطر است اما اين كار را مرتب به تعويق مياندازيد زيرا هر بار از خوردن شكلات و شيريني لذت ميبريد.
4-از شما ميخواهم از خود چند سوال كنيد، مثلاً: با پرخوري چه چيزي به دست خواهم آورد؟ يا اگر سيگار كشيدن را كنار نگذارم چه اتفاقي خواهد افتاد؟ اگر به خواستگاري كسي كه دوستش دارم نروم چه روي خواهد داد؟ با خود رو راست باشيد اگر به اين مسائل نپردازيد در طي 2،3،4يا 5سال آينده وضعيتتان چگونه خواهد بود؟ چاق خواهيد شد و ... نه اينها كافي نيست به يك جواب كوتاه بسنده نكنيد به خاطر داشته باشيد
آنچه ما را در زندگي راهنمايي ميكند احساس ماست نه هوش و ذكاوتمان.
5-حالا گام آخر را برداريد فهرست بزرگي از تمام احساسات كه همين الان يا بعدها به واسطه اين اقدامات به دست ميآوريد تهيه كنيد.
احساس ميكنم:
زندگي را تحت كنترل دارم، شناخت بيشتري از زندگي به دست آوردهام بيش از قبل مسئوليت پذير هستم، اعتماد به نفس بيشتري به دست آوردهام سلامتي و انرژي بيشتري دارم، .....
اين كارها را به فردا موكول نكنيد -لطفاً همين الان آنرا انجام دهيد.
روز سوم(حلقه هاي ارتباطي)
امروز روز سوم برنامهي ماست.....................................................
از اين كه هنوز برنامهي دستيابي به قدرت دروني را دنبال ميكنيد بسيار خوشحالم. آيا تمرينهاي مربوط به روز دوم را انجام داديد؟ اگر انجام ندادهايد همين الان دست به كار شويد و تمرينات گذشته را انجام دهيد و سپس به سراغ تمرينات امروز برويد.
آنچه در دو روز گذشته آموختيد در بخشهاي قبلي دانستيد براي آنكه بتوانيد در زندگي به نتايج دلخواهتان برسيد بايد از قدرت دروني كمك بگيريد قدرت دروني يعني توانايي شروع به كار، يعني اينكه بتوانيم در هر موقعيتي راهمان را به روشني بيابيم يعني شروع كردن و پيگيري نمودن، يعني بدانيم كاري كه آغاز كردهايم عملي است يا خير، يعني آنقدر در روشهاي خود انعطاف پذير باشيم كه بتوانيم به نتايج مورد نظرمان برسيم.
براي اينكه به قدرت دروني دست يابيم بايد الگوي افراد موفق را دنبال كنيم اما فقط همين! پس چرا همه اين كار را نميكنند؟ پاسخ اين است به دليل ترس، به ويژه ترس از ناراحتي انسانها را از عمل باز ميدارد.
ناراحتي از شكست، از شنيدن پاسخ منفي، از هر چه ممكن است ديگران دربارهي ما فكر كنند يا بگويند و يا حتي ترس از چيزي كه نميشناسيم، در روز گذشته دريافتيد كه دو احساس ميل به خوشي و نفرت از ناراحتي هدايت كنندهي مسير زندگي هستند آنچه ما را در مسير زندگي به پيش ميبرد چگونگي شكلگيري حلقهي ارتباطي اين دو احساس با موارد گوناگون در سيستم عصبي ماست
اين به چه معني است؟ معنايش شرطي شدن است. شرطي شدن يعني تشكيل يك حلقهي بسيار محكم در مغز بين هر كار و احساس خوشي و ناراحتي.
تفكر مثبت كافي نيست: آيا شما هم از جمله كساني هستيد كه هميشه به فكر به راه انداختن يك كار جديد هستند ولي هيچ وقت اين كار را شروع نميكنند؟ چرا تاكنون دست به كار نشدهايد؟ آيا به اين دليل نيست كه در ذهن شما اين كار به معناي تحمل سختي است؟ بايد به لحاظ روحي و معنوي تغيير كند نحوه شكل گيري حلقههاي ارتباطي را در سيستم عصبي خود معكوس كنيد كنيد بايد ذهن خود را به شكلي برنامه ريزي كنيد كه هر گاه در مورد اين كار با خودتان صحبت ميكنيد با تمام وجود احساس خوشي كنيد با اين شكل سيستم عصبيتان خوشحالي را با تجارت به حرفهي جديد مرتبط ميداند يعني دقيقاً عكس آنچه قبلاً وجود داشت مثبت فكر كردن دربارهي زندگي زيباست اما براي فائق آمدن بر مشكلات كافي نيست
بزرگترين مشكل روش مثبت انديشي اين است در اغلب موارد خود را مجبور ميكنيم كه مثبت فكر كنيم سالهاست كه همراه با كلمهي وينستون، كلمهي سيگار ميشنويم و مانند سگهاي پاولف شرطي شدهايم حال با خود بگوييد وينستون سيگار خوبي نيست و سعي كنيد آن را باور كنيد باز هم تكرار كنيد وينستون سيگار خوبي نيست باور كنيد «وينستون سيگار خوبي نيست قبول داريد؟ نه مثل اين است كه به خود بقبولانيم رنگ آبي وجود ندارد اگر چيزي بارها و بارها برايتان تكرار شود ذهنتان راشرطي ميسازد و پذيرفتن آن براي شما بسيار راحتتر خواهد بود پس تنها مثبت انديشي كافي نيست بايد عمل كنيم بايد نوع پاسخهاي شرطي و محركهاي پيرامونمان را تغيير دهيم
مسير سرنوشت:...............................
مسير سرنوشت در جهت رسيدن به مقصود با چهار مرحله شكل ميگيرد
1-نياز، سرآغاز مسير
2-عمل
3-عكس العمل
4-نتيجه
براي رسيدن به مقصود دلخواه بايد اين چهار عنصر در اختيار شما قرار گيرد .
ميخواهيد زندگيتان چگونه باشد؟ ميخواهيد چه سرنوشتي برايتان رقم بخورد؟ ميخواهيد مقصدتان كجا باشد؟ بايد بدانيد لازم است چه باورهايي داشته باشيد چگونه فكر كنيد و هر روز چه اعمالي انجام دهيد؟
زمان طراحي بيست سال آينده اكنون است نه بيست سال بعد
به حلقههاي ارتباطي كه در گذشته در ذهنتان نقش بسته است نگاهي بيندازيد چه باورهايي در زندگي شما وجود دارد كه اگر تغييرشان دهيد سرنوشتتان عوض خواهد شد؟
ايجاد حلقههاي ارتباطي مثبت:..................................................
هر گاه بخواهيد در ذهن خود حلقههاي ارتباطي قوي بسازيد بايد لذت را كاملاً در خود حس كنيد و با تكرار، آن را به هدف مورد نظرتان ربط دهيد يعني درست همان كاري كه سازندگان آگهيهاي تجارتي با شما ميكنند چرا گمان ميكنيد وينستون سيگار خوبي است؟ چون بارها و بارها اين را به شما گفتهاند و حال با شنيدن كلمهي وينستون فوراً به ياد سيگار خوب ميافتيد هر چه بارها در ذهن تكرار شود در آن تثبيت خواهد شد اما اگر همزمان لذت خود را به وضوح حس كنيد، يك حلقهي ارتباطي قوي شكل دادهايد.
برقراري هماهنگي عصبي:....................................................
شما چگونه ميتوانيد سرنوشتتان را تغيير دهيد؟ نميدانم، اما در مورد يك چيز ميتوانم به شما اطمينان دهم، برقراري هماهنگيهاي عصبي مناسب ميتواند در يك لحظه تغييرات شگرفي در شما و زندگيتان به وجود آورد
آنچه امروز انجام ميدهيد به دليل احساسي است كه هم اكنون داريد. اگر بتوانيد با تغيير احساستان رفتار خود را دگرگون كنيد، آينده در دستان شما خواهد بود
بخشش:....................................................................
از نظر من، بخشش تقسيم تمامي چيزهايي كه خداوند در اختيارمان قرار داده با ديگران است من از بخشش لذت ميبرم و معتقدم: با بخشش، ديگران مرا دوست خواهند داشت و من از لذت محبت ديگران بهرهمند خواهم شد. احساس دوست داشته شدن،لذت بزرگي است و اگر چنين حلقهي ارتباطي در ذهن شكل گيرد. با اينكه هنگام بخشيدن چيزي را از دست خواهيم داد اما احساس لذت و خوشي ما بسيار قويتر از احساس ناراحتي است
چگونه كسي ميتواند مثل آب خوردن آدم بكشد در حالي كه ديگري جان خود را براي ديگران به خطر مياندازد؟ تفاوت اين دو در چيست؟ تنها در معنايي كه آنها از دوست داشتن ديگران در ذهن خود ساختهاند. شما از اين خصلت چه مفهومي در ذهن خود ساختهايد؟ مطمئناً هر چه بدان باور داشته باشيد در آيندهي شما موثر خواهد بود
روزهاي خاصي را كه بر شما تاثير خاصي گذارده است به ياد آوريد. در اين روزها كدام حلقههاي ارتباطي در ذهنتان شكل گرفته است؟ شايد احساسي كه در شما به وجود امده است كاملاً منفي و در عين حال مفيد باشد مثلاً احساس تنفر و ناراحتي از مواد مخدر . اينكه كسي به مواد مخدر روي آورد يا از آن گريزان باشد بستگي به اين دارد كه حلقههاي ارتباطي ذهن او با مواد مخدر به شكل ناراحتي باشد يا خوشي
كوكائين هر ساله صدها ميليون دلار فروش دارد؛پر فروشترين محصئول در امريكا
اما چرا اين ماده اين قدر طرفدار دارد؟ زيرا كوكائين همان كاري را ميكند كه همه آرزوي آنرا دارند. بلافاصله ناراحتي را از بين ميبرد و خوشي را جايگزين آن ميكند خوب، حال كه مصرف كوكائين حالتي را به وجود ميآورد كه همهي انسانها خواستار آناند، پس چرا همه كوكائين مصرف نميكنند؟ برخي در ذهنشان كوكائين را با ناراحتي و رنج فراوان ربط دادهاند ناراحتي به سبب از دست دادن آزادي. من (آنتوني رابينز) هرگز كوكائين مصرف نكردهام زيرا به نظر من كوكائين به معناي از بين رفتن كنترل در زندگي است. در ذهن من معتاد بودن بدترين و منفورترين وضعيتي است كه ميتوان تصور كرد: قرار گرفتن در وضعيتي كه نميتوان كاري را از روي اختيار انجام داد مفهوم اعتياد در ذهن من با احساس ناخوشايند از بين رفتن آرزوها، سرمايه و زندگي ربط يافته است و به همين دليل من هيچ گاه معتاد نخواهم شد.
اما اگر كوكائين در ذهن كسي با خوشي مربوط شده باشد، او مسلماً در پي آن خواهد رفت.
روز چهارم(NLP)یابرنامه ریزی عصبی-کلامی
NLPیابرنامه ریزی عصبی کلامی ،برنامه ای جهت کنترل زندگی است .
دراین روش به شماقبولانده می شود که مقصر مشکلات فعلی تان نوع باوروتلقی شما اززندگی ورفتارهای دیگران است. زمانی که پذیرفتید مشکلتان نوع استدلال شماازرفتارهای دیگران است براثررفتارهای دیگران تصّورفوق العاده منفی به ذهن تان خطور نخواهد کرد.شما با این باور به مغزتان می آموزیدکه شخصیت ،رفتاروشیوهای برخورددیگران راهمان گونه که هست بپذیردواین عوامل احساس ناراحتی را به شما تحمیل نکند.این روش تنهابه این دلیل کارسازاست که به کمک روشهای تلقینی ،هماهنگی سیستم عصبی تان تغییر کرده است درواقع بازهم شکل حلقه ی ارتباطی ذهن تان تغییرکرده است.
تغییرمفاهیم :
مطمئناً نام ویکتورفرانکلین راشنیده اید.کتاب او «انسان درجستوی معنا » راتقریباًهمه خوانده اند فرانکلین روانپزشک یهودی بودکه درجنگ جهانی دوّم به اسارت نازی هادرآمد.دران زمان ،اسارت دردست نازی ها به معنی «مرگ حتمی »بود.امّا فرانکلین ازهمان ابتدا ورودبه اردوگاه متوّجه شد دراین اردوگاه ازهربیست و پنج نفر ،یک نفر شا نس زنده ماندن دارد.
امّا چطور؟ اکثراسیران اردوگاه درباره ی مرگ می اندیشیدند ،احسا س می کردندهمه چیزرااز دست داده اند ودنیا برایشان به پایان رسیده است .زبان اغلب انها این بود:
«خداوندا چراچنین سرنوشتی برای من رقم زده ای ؟چرا بایداین همه رنج راتحمل کنیم ؟»ولی عده ی کمی نیز برای رنج خودمعنایی یافته بودند .یعنی بجای تفکر مداوم درباره ی ناملایمات وزجر کشیدن ،به خود می گفتند :
«اکنون رنج می برم امّادوباره به وطنم بر می گردم . بازهم خانه ام را بنا می کنم ودرحالی که درکنار اتش شو مینه روی صندلی راحتی خود نشسته ام ، داستان رنجهایی را که برده ام برای فرزندانم تعریف می کنم »
حلقه ی ارتباطی ناراحتی وخوشی درذهن آنها عکس سایراُسرابودوازاین رو با دیگران فرق داشتندهمان گونه که می بینید،
رازتغییرزندگی جزتغییرمفهوم هادرذهن نیست .رازموفقیت درکاهش وزن ارتباط دادن آن درذهن به خوشی است.نه ناراحتی ،اگر می خواهید تجارت موفقی راآغاز کنید،نبایدآن رادرذهن تان باترس از شکست ارتباط دهید .بلکه باید درذهن شما شروع این کار به معنای لذّ ت وخوشی باشد .موفقیت در ترک سیگار مستلزم این است که ترک سیگار رادر ذهن به مفاهیمی مانند«باترک سیگارچاق می شدم »ویادرهروقت ناراحتم باید سیگاری دود کنم »مربوط نسازیم .
(قدرتمندترین فرددردنیا کسی است که روش تغییر مفاهیم را بخوبی اموخته باشد )
اصل شرطی سازی :
بعضی از افراد سیگاری از من (انتونی )جهت ترک کمک خواسته بودند ، من موجب شدم سیگار کشیدن درذهن آ نها با ناراحتی بسیار وسیگار نکشیدن با خوشحالی مفرط ارتباط یابد .وروش عصبی _کلامی من کاملاً موثر بودامّادو سه سال بعدهر چه رشته بودم پنبه می شد .کسی که توانسته بود براحتی ترک سیگار کند چند سال بعد ، به هر دلیل دوباره به سیگار رو می آورد از خود پرسیدم چه باید کرد ؟وپس از مدتی به پاسخ رسیدم (اصل شرطی سازی )
بایدخود را در قبا ل آنچه آموخته وباور کرده اید مسءول بدانید ودر عمل به آنها خود را متعهد نماءید من هر روز خود را برنامه ریزی می کنم تا ان روز بهترین احساس را داشته باشم تا جایی که می توانم ببخشم و عالی ترین ومثبت ترین افکار را درسرم بپرورانم .نام این روش (شرطی سازی عصبی _کلامی )است.
وتنها راه موفقیت ، تمرین هر روزه ی این روش است برای از بین بردن یک عادت با مطلوب که طی چندین سا ل شکل گرفته است ،نمی توان انتظار داشت با یک با رئیس به کار گیری روشNLP کاملاًبه نتیجه رسید .باید هر روز خود را برنامه ریزی کنید تا ذهن تان کاملاً شرطی شود پس از مدت کوتاهی شرطی سازی بخشی از زندگی شما می شود وحتی به ان معتاد می شود شرطی سازی را حتی در اجرای برنامه های کا مپیو تری ویا تنظیم سازها مانند پیانو می توان دید .اغلب اوقات برای اجرای درست یک برنامه کا مپیو تری لازم است چندین بار عملیات نصب برنامه تکرار شود تا کامپیو ترمان بدان شرطی شود وارتباط الکتریکی لازم برقرار شود وحتی بعد از ماهها باز کامپیوتر شما نیاز به نصب وشرطی شدن دارد .
سه گام تا تغییر :
1_جهت ایجاد تغییر ابتدا باید باور کنید که این تغییر ضروری است
باید به جایی برسید که معتقد شوید این تغییر (باید )صورت گیرد و(شما )باید آنرا به وجود آ ورید .
2_درذهن خود چنبن معادله ای بسازید(تغییر کردن مساوی است با ناکامی
اگر نتوانید این را بطه رادر ذهن خود به وجود آورید مسلماًبه آنچه تا کنون آموخته اید عمل نخواهید کرد.
پس ازاینکه باور کردید تغییر شخصیت تان ضروری است ،باید حلقه های منفی محدود کننده ی موجود در مغزتان را بشکنید وارتباطهای جدید ومثبتی درآن شکل دهید .برای این منظور به محض اینکه احساس می کنید این حلقه در حال شکل گیری است ،چیزی بنویسید یا از خود سوال بکنید که اصلاً ربطی به آنچه در فکرتان می گذرد نداشته باشد .به این شکل فکرتان را منحرف می کنید ونمی توانید براحتی گذشته حلقه ی ارتباطی ذهن تان را محکم کنید .به تدریج این حلقه سست تر می شود ودر نهایت از بین می رود .
مغز مثل ضبط صوتی است که میلیونها آهنگ درآن ذخیره شده است هر زمان که بخواهید می توانید یکی از این آهنگها را گوش دهید هر اهنگ احساس متفا وتی در شما به وجود خواهد آورد .
در واقع باید دستگاه بخش صوت مغز را خودمان تحت کنترل بگیریم اگر آهنگی هست که همواره موجب بروز احساسی ناگوار درشما می شود انرا از مغزتان بیرون بکشید روش من برای از بین بردن این آهنگهای ذهنی این است که نوار بخش موسیقی را آنقدر جلو وعقب بکشیم که کاملاًاز کار بیفتد
3_خود را با این حلقه ی ارتباطی جدید شرطی کنید .
اکنون زمان تغییر است : به خاطر بسپارید که نباید برای تغییر دادن خود منتظر روز مناسب باشید بلکه با تغییر دادن خود روزهای مناسب رئیس به چنگ خواهید آورد بیش از این متحمل ضرر نشوید .همین امروز برای تغییر روحیات منفی خود اقدام کنید .
تمرین امروز:
دفترچه موفقیت خود را بردارید .چهار رفتار ،عادت ،اندیشه ،یا تصوری را که معتقدید باید در شما عوض شود در دفتر چه یا داشت کنید .
مرحله اول :حالا برای بر طرف کردن رفتاری که مدتهاست در تغییر آن موفّق نبوده اید،ابتداخود رابه نقطه عطف برسانید چگونه ؟برای هر یک از مواردی که یاداشت کرده اید ده دلیل بنویسید که لزوم این تغییر را توجیه کند بنویسید اگر این تغییر را ایجاد نکنید چه چیزهایی را از دست خواهید داد .اکنون بنویسید چرا تاکنون نتوانسته اید این تغییر را در خود به وجود آورید .اگر بتوانید دلایل تان را بروشنی بیان کنید می توانیدمطمئن باشید که به نقطه عطف رسیده اید.
مرحله دوم: باید آن حلقه ی ارتباطی را که در گذشته در ذهن تان شکل گرفته است بشکنید وارتباط دیگری را جا یگزین آن نماءید.شاید مشکل شما این باشد که بر سر هر مسئله ی بی ارزشی با همسر خود بگو مگو می کنید برای حل این مشکل طر حی بریزید .مثلاًمی توانید درمیان بحث نا گهان صدای عجیب وغریبی از خود درآورید.مثلاًووُپ _ووُپ!بااین روش حا لت منفی همسرتان را نیز از بین خواهید برد مسلماًاو دست از جّر و بحث می کشد ومی پرسد «ایندیگر یعنی چه »ویا حتی می خندد .فضای بین شما تغییر می کند ومی توانید مشکل تان را به شکلی را به شکل منفی وبه منظور رفع آن ،مطرح کنید زیرا دیگر درگیر حلقه ی منفی ذهن تان نیستید .
مرحله سوم : این مراحل را بارها وبارها در ذهن خود تکرار کنید تا به صورت عادت در آید (شرطی شوید )برای شرطی شدن ،مرتب درذهن خود به بررسی آینده ای که در آن رفتار یا عادت خود را کنار گذاشته اید وبه فواید متعددی که به دست آورده اید بپردازید این لذت را با تمام وجود حس کنید وتا زمانی که این طرح جدید در ذهن شما به شکل عادت در نیا مده است ،به این کار ادامه دهید .شاید دشوار باشد ،زیرا شیوه ی جدیدی در زندگی شما ست ، امّا به آن عادت خوا هید کرد.مسلماً زمان یادگیری دو چرخه سواری را به یاد دارید ؟آن زمان نیز دوچرخه سواری برای تان نا آشنا ودشوار بود وبه همین دلیل بارها از روی دوچرخه می افتادید امّا لذت دو چرخه سواری به قدری بود که با خود می گفتید:«باید یکبار دیگر هم امتحان کنم »
لذّت خوشبخت بودن بزرگترین لذّت دنیاست ،پس اگر این بار هم افتادید ،نا امید نشوید وبا زهم امتحان کنید .هر بار که این کار را انجام می دهید تجربه ی بیشتری به دست خواهید آورد .آن قدر ادامه دهید تا به نتیجه برسید .
روز پنجم (رسیدن به خواسته های خود)
اغلب وقتی از مردم می پرسم « از زندگی چه می خواهید» پاسخ می دهند «نمی دانم» برخی نیز پاسخهای مبهم و کلی بیان می کنند مثلاً « ای کاش همسر بهتری داشتم، کاش پول بیشتری داشتم ، ...»
بسیاری از شما آرزو دارید تاجر بودید، اما من تاجران پولدار زیادی را می شناسم که از حرفه ی خود بیزارند. آیا می خواهید ازدواج کنید، آیا تنها به این دلیل که با کسی رابطه ی جنسی داشته باشید؟ مسلماً این طور نیست.
در واقع همه ی ما به دنبال خوشی بیشتر هستیم ما هر کاری را در جهت به دست آوردن لذّت و یا اجتناب از رسیدن به ناراحتی انجام خواهیم داد
تغییر حالات جسمانی و کنترل احساسات :
هر کاری که در هر لحظه انجام می دهیم مبتنی بر حالت فکری و جسمانی ما در همان زمان است.
بنابراین بسیار مهم است که بیاموزیم چگونه احساس خود را تحت کنترل داشته باشیم تا به دنبال آن رفتارمان نیز در اختیارمان قرار گیرد.
می خواهیم در این فصل به پاسخ این سوال برسیم: هرچه در زندگی رخ می دهد به دلیل سرنوشت و شانس است و یا احساسی که شما در آن هنگام داشته اید؟
آیا اینکه شما موقعیت مالی مناسبی داشته باشید یا خیر، ربطی به اقتصاد کشورتان ندارد؟ آیا اخلاق همسرتان در زندگی شما موثر نیست؟ به نظر من کنترل همه ی این شرایط با کنترل احساستان ممکن خواهد بود البته نمی خواهم بگویم شرایط اصلاًمهم نیست اما چگونگی احساس شماست که پایان هرکاری را رقم خواهد زد، اصلاً مهم نیست که چه اتفاقی در زندگی تان رخ خواهد داده است می توانید با وجود هر مشکلی خود را در کنترل داشته باشید و حتی از آنچه در زندگی تان می گذرد احساس لذت و خوشی کنید. هیچ گاه به دنبال خوشی از در یچه ی نگاه دیگران نباشید به نظر من هر مشکلی در دنیا با دو پرسش چرا و چگونه حل خواهد شد. هشتاد در صد موفقیت شما به این پرسش بستگی دارد. چرا؟
اگر توانستید دلایلی کاملاً منطقی و قابل قبول برای سوال تان بیابید برای موفقیت در آن کار نامزد خواهید شد اما بیست در صد باقی مانده ی راه را زمانی می توانید طی کنید که به این پرسش پاسخ دهید چگونه ؟
کمک گرفتن ازجسم
دو راه برای کنترل حالت فکری و احساس هر فرد و جود دارد: اولین راه، روش کمک گرفتن از جسم یا فیزیولوژی بدن است و دومین راه، روش تمرکز فکر. امروز به بررسی راه اول می پردازیم .
مسلماً می دانید هر حسی که در ما به وجود می آید حتماً از سیستم عصبی ما گذشته است. حالا کسی را مجسم کنید که کاملاً افسرده و نا امیداست: سرش رو به پایین است -چشمهایش باز هم پایین - نفس کشیدنش مقطّع و غیر عمیق - ماهیچه های صورتش شل و افتاده.
حالات جسمانی با شکل روحیه و احساس شما ارتباطی مستقیم دارد. چرا زمانی که صاف می ایستید و نفسهای عمیق می کشید و لبخند می زنید احساس افسردگی
نمی کنید؟ چرا احساس ناراحتی با چنین حا لت جسمانی مشکل است ؟
زیرا با گرفتن چنین حالاتی برای مغز خود پیامی کاملاً متفاوت می فرستید.
شکل ماهیچه های صورت، شکلی که به بدن خود می دهیم، شیوه ی حرکت و راه رفتن مان، سرعت صحبت کردن مان در هر زمان نشان دهنده ی نوع احساس ما در همان لحظه است اغلب سیگاری ها هر زمان که دچار استرس و اضطراب می شوند سیگار می کشند و معتقدند با سیگار کشیدن احساس بهتری خواهند داشت. اما در واقع آنچه باعث می شود احساس بهتری داشته باشند تغییر طرز تنفس و کشیدن نفسهای عمیق و بلند است خوب پس چرا این تغییر احساس را بدون سیگار به وجود نیاوریم؟
تمرین عملی تغییراحساس
سریع ترین و راحت ترین راه برای تبدیل احساسهای نا خوشایند به نشاط و رضایت خاطر، تغییر دادن شکل حرکات بدن است. زیرا احساس بر اساس حرکت ایجاد می شود اگر مضطرب و نگرانید، بهترین کار حرکت دادن دستهاست. دستهای تان را رو به روی صورت تان مانند حالت دعا نگاه دارید. دستهایتان را به هم بچسبانید حالا با سرعتی بسیار آهسته آنها را از هم جداکنید و به طرف عقب بکشید تا در دو طرف شانه هایتان قرار گیرد. بسیار عالی است دو بار تکرار کنید، اما این بار سریع تر.
روش بعدی: دستهایتان را در دو طرف سر بالا ببرید انگشتانتان را تا جایی که می توانید بالا بکشید، حالا با سرعت دستهایتان را پایین بیاورید. دوباره این بار با سرعت بیشتر. اگر ده بار این حرکت را انجام دهید احساس اضطرابتان کاملاً از بین می رود و احساس نشاط می کنید. مسلماً شما در زندگی تان در لحظاتی احساس عالی و بسیار خوشایندی دارید. در آن لحظه چگونه راه می روید؟ دستهایتان چطور حرکت می کنند؟ با چه لحنی صحبت می کنید؟
همین حرکات بهترین شکل برای ایجاد تغییر مثبت در شما خواهند بود حتی در محل کار روی صندلی نیز می توانید با تمریناتی احساس خود را تغییر دهید:
پشت خود را راست کنید چشمان خود را ببندید و نفسهای عمیق و بلند بکشید عضلات خود را کاملاً آرام و بدون انقباظ نگهدارید و لبخند بزنید. به حالت چهره تان همان شکلی را بدهید که هنگام خوشی و نشاط دارید. عالی است. اکنون مسلماً احساستان تغییر کرده است زیرا به اندازه ی کافی در جسم خود تغییر ایجاد کرده اید. حالا خود را به قالب خسته و کسل فرو ببرید و دوباره به سرعت به مرحله ی نیرومندی بازگردید. - دوباره کسل و افسرده،...... باز با انرژی - .....افسرده،..... با انرژی،
بیاموزید حالت خود را بسیار سریع تغییر دهید.
با انجام مداوم این تمرینات قادر خواهید بود حتی در اوج نا راحتی و کسالت نیز فوراً احساس خود را تغییر دهید و بانشاط و شاد گردید. حتماً می گویید این کار بسیار خسته کننده است، اما گمان می کنم موفقیت در حرفه، روابط زناشویی، ارتباطات شخصی و زندگی آنقدر برایتان مهم هست که برای خاطر آنها بارها این تمرینات را انجام دهید
در صورت هشتاد نوع ماهیچه ی مختلف وجود دارد که با تغییر حالت هر کدام می توان طی مدتی کوتاه به احساس هایی متفاوت دست یافت شکل ماهیچه های صورت شما، طرز تفکر و احساس تان را تغییر می دهد، تعجب نکنید این امر در دانشگاه سان فرانسیسکو نیز ثابت شده است در این تحقیقات «گروهی را که استرس زیادی تحمل کرده بودند» به خنده واداشتند این افراد حتی گاهی بیست دقیقه بی وقفه می خندیدند و بدین شکل حالت چهره شان تغییر می کرد جالب اینکه هیچ کدام از کسانیکه می خندیدند دیگر نمی توانستند احساس افسردگی کنند.
تغذیه مناسب
امروزه تحقیقات گسترده ای در مورد تأثیر مواد غذایی بر روان و روحیات افراد صورت گرفته و حتی ثابت شده که به کمک تغییر رژیم غذایی، می توان در کودکان بیش فعال، و افراد افسرده تغییرات روانی مطلوب به وجود آورد و آنها را به تعادل احساسی رساند. توصیه می کنم به سلامتی و تغذیه خود دقت بیشتری مبذول دارید. احساس و فکر سالم با داشتن جسم سالم به دست خواهد آمد
اغلب ما در روز مرگی های زندگی گم شده ایم، هر روز از خواب بلند می شویم با بی حوصلگی و کسالت به سر کار می رویم پشت چراغ قرمز با راننده ی بغل دستی دعوا می کنیم، دوباره به خانه بر می گردیم ، تلویزیون تماشا می کنیم و به رختخواب می رویم و فردا همان روز قبلی تکرار می شود.
جسم شما فکرتان را رهبری می کند
جسم خود را در اختیار بگیرید تا بتوانید بر افکارتان حاکم باشید. چگونه می توان از این ابزار بهره برد؟ پاسخ این سوال ساده است با انجام تمرینات امروز.
تمرین اول:
درباره ی موضوعی که واقعاً بدان علاقه مندید و هنگام صحبت از آن هیجان زده می شوید با همسرتان، دوستتان، ...... واگرهیچ کسی را ندارید با خودتان یا حتی دیوار به دو روش کاملاً متفاوت صحبت کنید بار اول با لحنی بسیار آرام و سرعتی کند و بار دوم با سرعت زیاد، صدای بلند و حالت شعف و علاقه. سپس به احساستان در هر دو بار توجه کنید انجام این تمرین بسیار مهم است. با این کار می آموزید که با صحبت کردن در خود احساس خوشایندی به وجود آورید تا بتوانید بعدها هنگام صحبت با دیگران این احساس را به آنها نیز منتقل کنید. زیرا توانایی تغییر احساس دیگران برای به دست آوردن موفقیت بسیار مهم است.
تمرین دوم :
از شما می خواهم هر زمان احساس نا آرامی و اضطراب کردید بیشتر به جسمتان توجه کنید. مثلاً به نحوه ی ایستادنتان دقت کنید، آیا هنگام استرس به جلو و عقب
می روید؟ ثابت ایستاده اید؟ حالت چهره تان چگونه است؟ از صدای خود چگونه استفاده می کنید؟ لحن صحبت تان آرام است یا لرزان پس سعی کنید با تغییر حالت جسم تان خود را آرام کنید: اگر هنگام اضطراب می ایستید، راه بروید. اگر ساکت اید با خودتان صحبت کنید. حالت چهره تان را تغییر دهید، مثلاً لبخند بزنید هر حرکتی را که با انجام آن احساس آرامش بیشتری می کنید در دفترچه ی موفقیت خود یادداشت کنید. به مرور دسته ای از حرکات را خواهید یافت که با انجام آنها بلافاصله احساس آرامش خواهید کرد.
به خود نگویید تمام این کارها احمقانه است. خوب به واکنش مغزتان در برابر حرکات مختلف توجه کنید .هر کس با دیگری متفاوت است، بنابراین باید حرکات قدرت بخش مخصوص خود را بیابید. دراغلب موارد به آرامش رسیدن به مراتب ساده تر از تحمل اضطراب و ناراحتی است به نظر من تمام انسانها توانایی ارتقاء یافتن و بهتر شدن را دارند. همزمان با دگرگون کردن حالت های جسمی یتان فکرتان را نیز بر نحوه ی تنفس، لحن و سرعت صحبت کردن و شکل ماهیچه های صورت تان متمرکز نمائید. و نتیجه تغییر حالت تان را در دفترچه ی موفقیت خود بنویسید.
روز ششم :تكنولوژي پيشرفت
برنامه ی امروز ما آموزش نحوه ی استفاده از« قدرت تمرکز »است. همان گونه که می دانید این روش دومین راه برای کنترل احساس ماست و با کمک آن می توان احساس های ناخوشایند را به سرعت عوض کرد.
زمانی که از سر درد شدید رنج می برید چه می کنید؟ اکثر مردم مسکن مصرف می کنند. اما آیا تاکنون شده است در حالیکه از سر درد شدید رنج می برید کسی از شما سوالی بکند و یا مجبور شوید کاری انجام دهید که لازم است تمام حواستان معطوف به آن باشد؟ مسلماًپس از پایان یافتن آن کار، ناگهان متوجه شده اید سر درد تان بر طرف شده است. چگونه؟
تنها به کمک منحرف نمودن تمرکز فکر.
تمرکز مغز بر مسائل گوناگون است که احساس مارا تعیین خواهد کرد ودنبال آن احساس ماست که رفتارمان را تحت کنترل دارد.
به اطرافتان خوب نگاه کنید و آنچه را به نفع تان هست ببینید اگر ذهن تان را بر خوشی های زندگی متمرکز سازید، همیشه احساس رضایت و خوشی خواهید داشت. افراد موفق در بزرگنمایی زندگی شان تبحر یافته اند. زیرا به کرٌات آن را تمرین می کنند
شما هم می توانید نعمتهای کوچکی را که در اختیار دارید بزرگتر ببینید تا احساس خوبی داشته باشید پس برای اینکه بتوانید کیفیت زندگی خود را بالاتر ببرید باید بياموزید:
1-چگونه از جسم خود استفاده کنید (تمرین روز گذشته )
2-چطور فکر خود را بر مسائل گوناگون متمرکز نمایید
خلق موقعیت های زندگی ...........................
موقعیت های زندگی همگی زاده ی رفتارهای ما هستند و رفتارهای ما برخاسته از احساس ما هستند در هر لحظه هر گونه احساسی که داشته باشید همان طور عمل خواهید کرد. اگر نسبت به کسی احساس بدی داشته باشید قادر به خوش رفتاری با وی نخواهید بود این امر در مورد زندگی هم صادق است چطور ممکن است کسی همه چیز داشته باشد ولی باز هم احساس خوشبختی نکند؟
مهم نیست کی چقدر از نعمتهای خدا بر خوردار باشد، شما همواره در هر وضعیتی می توانید فکر خود را بر چیزی متمرکز نمایید که از نظر شما عالی نیست یا با توقعات شما هماهنگی ندارد و خود را برای همیشه شکست خورده و از دست رفته بدانید. به نظر من خوشبختی واقعی یعنی احساس خوشی و لذت پایدار در زندگی، و شما توانایی به دست آوردن خوشبختی را دارید. زیرا می توانید کانون تمرکز ذهن تان را را خود تعیین کنید.
توانایی همسرم، که خیلی دوستش دارم، برای تمرکز بر خوبی های زندگی، تحسین بر انگیز است ما هر دو می توانیم در بدترین اوقات، در اوج عصبانیت ودر شدید ترین ناراحتی ها در یک چشم بر هم زدن توجه خود را از موضوع ناراحت کننده، منحرف کنیم و به یکدیگر بگو ییم «هی به آن گل زیبا نگاه کن »یا «غروب زیبای آفتاب را ببین. و يا حتي به چشم هاي يكديگر خيره شويم و بگوييم «خدايا من چقدر خوشبخت هستم كه تو را دارم »
سوالات جادويي پاسخهاي معجزهآسا...................................
هركدام از ما در ذهن خود داراي يك جدول ارزشبندي هستيم كه بر اساس باورها و عقايدمان شكل گرفته است و تنها به نكاتي توجه ميكنيم كه در اين جدول از ارزش بالايي برخوردار باشد.
چگونه ميتوان ارزش مسائل گوناگون را تعيين كرد؟
تنها با سوال كردن ميتوان كيفيت يك زندگي را ارزيابي نمود «من دريافتهام كه تفكر چيزي جز مراحل پرسش و پاسخ از خويش نيست »سوالاتي كه در ذهن خود مطرح ميكنيد تعيين كنندهي چيزي است كه بر آن تمركز ميكنيد.
به عنوان مثال شما از خود ميپرسيد: چرا تمام اتفاقات بد براي من رخ ميدهد؟ و چون مغز مانند يك كامپيوتر بايد حتماًبه شما جواب بدهد و از طرفي اين يك پرسش حقيقي نيست، مغز پاسخي واهي مييابد و آن اين است «چون من بد شانس هستم »اين گونه سوالات به مغز يك پيش زمينهي منفي داده و تمام اتفاقات ناگوار گذشته را به ياد ميآورد .
اگر عادت كنيد همواره سوالات منفي و بدون جواب منطقي را از مغز بكنيد، احساس روزمرهتان هميشه ناخوشايند و منفي خواهد بود تا زماني كه به اين شكل سوال ميكنيد جوابي از همين جنس هم خواهيد گرفت. هر چه بر آن تمركز كنيد همان را خواهيد يافت
من به سوالاتي كه با (چرا) آغاز ميشوند سولات بيانتها نام دادهام مسلماً مغز براي چنين پرسشهايي پاسخ دقيقي نخواهد يافت بجاي اينكه از خود بپرسيد «چرا نميتوانم از شر اين اضافه وزن لعنتي خلاص شوم »بپرسيد «چطور ميتوانم هر چه زودتر لاغر شوم تا از تناسب اندامم لذت ببرم؟»به جاي اينكه بگوئيد «خداونداچرا چنين بلائي به سر من آمد؟»بپرسيد چگونه ميتوانم از توانائيم استفاده كنم و به خود و ديگران كمك كنم» مغزتان را وادار كنيد بجاي تمركز بر «ناتواني موجود» بر «تواناييهاي عظيمي »كه در وجود شما نهفته است متمركز شود تا بتوانيد «معجزه»بيافرينيد.
مشكلات را شكلات كنيد ..................................
همهي ما اين عبارت را شنيدهايم روزي به عقب نگاه ميكنيد و به آنچه قبلاًگريهدار بود ميخنديداين امر واقعاً صحت دارد پس چرا نبايد هم اكنون به آن بخنديم؟ مهم نيست زندگي شما تا چه اندازه بد و ناگوار به نظر ميرسد. مسلماًدر زندگيتان چيزهايي هستند كه فوق العاده و شادي آفرينند. پس با تفكر راجع به آن ميتوانيد به احساسي خوشايند و فوقالعاده دست يابيد پس بياييد «م»مشكلات را برداريم و آنها را به «شكلات» تبديل كنيم. بخنديم و از زندگي لذت ببريم .
بهترين معلمان و پيشكسوتان علم و دين هيچ گاه موعظه نميكردند، بلكه سوال ميكردند و با ديگران در پاسخ آن سهم ميشدند و آنها را وا ميداشتند كه خودشان از آنچه در درونشان دارند استفاده كنند و به پاسخ برسند.
جان اف كندي ميگفت: نپرسيد كشورتان براي شما چه كرده است بپرسيد شما براي كشورتان چه كردهايد؟ او ميخواست جوانان اين كشور،از نيروي خود براي تو.سعهي كشور بهرهگيرند آقاي هايدل برگ، مبدع فيزيك كوآنتوم گفته است: «طبيعت،قفل رازهاي خود را تنها براي كساني ميگشايد كه از او سوال كنند»
تمرين امروز: ......................................
دفترچهي موفقيت خود را باز كنيد. پنج سوال قدرت بخش در آن بنويسيد و هر روز صبح پس از برخاستن از خواب آنها را مرور كنيد سعي كنيد اين روش را به صورت عادتي براي خود دراوريد عادتي كه ميتواند سيستم عصبي شما را شرطي سازد سوالاتي كه در دفتر چه ي خود مينويسيد ميتوانند چنين باشند «هم اكنون در زندگيام از چه چيزي بسيار خوشحالم؟» اگر پاسخ ميدهيد «هيچ چيز» پرسش را اين گونه مطرح نماييد:«اگر ميتوانستم خوشحال شوم،از چه چيزي خوشحال ميشدم؟ «اين را بارها از خود بپرسيد »
چه چيزي مرا هيجان زده ميكند؟
به چه چيزي در وجودم افتخار ميكنم؟
چه كسي بيش از همه شما را دوست دارد؟ شما چه كسي را بيش از ديگران دوست داريد؟ فقط نگوئيد پدرم، مادرم، همسرم، فرزندم، و...بيشتر در مورد احساس خود اجازه دهيد كه طعم عشق را بچشيد بگذاريد اين احساس وجود شما را به لرزه اندازد.
روزهفتم:رازموفقيت
درس امروز ما درباره ي اعتقادات و ارزشها ما و يا به عبارت ديگر منابع موفقيت يا شكست در زندگي ماست، «اعتقاد» يعني آنچه شما را مجبور به عمل ميكند. آنچه بدان اعتقاد داريم، عامل اصلي بروز هر رفتاري است.
شايد بگوييد تو كه ميگفتي ناراحتي و خوشي عامل كنترل كننده ي رفتار در زندگي هستند. بله درست است اما همه ما در طول زندگي آموخته ايم به سطوح مختلف ناراحتي يا خوشي اسمي بدهيم و اين اسامي همان ارزشهايي هستند كه از آن صحبت ميكنيم.
ساختار ارزشها.....................................
ذهن ما داراي صافي است و هر چه به مغز ميرسد بايد از اين صافي بگذرد. بخش زيادي از محيط پيرامون و برداشتهاي مان از زندگي هنگام گذاشتن از اين صافي حذف ميشوند به عبارت ديگر به چيزي توجه خواهيم كرد كه برايمان ارزشمند باشد و باقي را نمي بينيم، يا دست كم كمتر به آنها توجه ميكنيم. ارزشهاي ما هستند كه به ما ميگويند لذت چيست و چه رفتارهايي موجب خوشحالي و لذت ميشود ارزشهايي چون عشق، زيبايي، قدرت، ماجراجويي، احساس امنيت و... ارزشهايي هستند كه ما را به طرف خود ميكشد و ما سعي ميكنيم در زندگي فقط در جهت به دست آوردن آنها حركت كنيم. اما شكل تلاش ما بستگي به اين خواهد داشت كه كدام يك از اين ارزشها برايمان بيشتر اهميت داشته باشد.
به عنوان مثال براي كسي كه ماجراجويي در صدر فهرست ارزشهاي او قرار دارد احتمالاً احساس امنيت كمتر واجد اهميت است. مسلماً در دعوت از وي براي پرش از هواپيما و سقوط آزاد ترديد نخواهيد كرد زيرا او از ماجرا جويي لذت ميبرد اما اگر در ميان دوستان شما كسي باشد كه احساس امنيت براي او بيشترين ارزش را داشته باشد وی مسلماً دعوت شما را براي اين ورزش نخواهد پذيرفت.
شما نيز خوب فكر كنيد و دريابيد آيا هدفتان و ارزشهاي مهم زندگيتان هر دو همسو عمل ميكنند يا نه؟
اگر جهت اين دو يكسان نباشد بدانيد كه هيچ گاه موفق نخواهيد شد.
گاهي نيز عدم موفقيت افراد به اين دليل است كه آنها همزمان داراي دو ساختار ارزشي متفاوت هستند اين افراد همواره در تضاد و كشمكش با خويشتن به سر ميبرند و برايشان نيرويي جهت پيش بردن اهدافشان باقي نميماند.
ممكن است در ليست اهدافتان كلماتي چون خانواده، پول، يا اتومبيل نيز وجود داشته باشد. اما بايد بدانيد چيزهايي مثل خانواده يا پول ارزش محسوب نميشود بلكه آنها ابزارهاي رسيدن به ارزش هستند.
شما خانواده را فقط براي اينكه همسر يا فرزند داشته باشيد نميخواهيد بلكه آنچه آرزوي شماست ارزشهايي است كه تصور ميكنيد با داشتن خانواده به آنها دست خواهيد يافت. ارزشهايي مانند عشق، احساس امنيت يا رابطهاي معنوي. يا پول ابزاری است براي رسيدن به قدرت، حق انتخاب و يا آزادي بيشتر و يا هر چيزي كه براي شخص شما مهم است. در قدم بعدي مشخص كنيد از چه احساسها و حالتهايي اجتناب ميكنيد و فهرستي از اين ضد ارزشها تهيه كنيد. اين كار از اهميت ويژهاي برخوردار است. زيرا مغز بيشتر در پي اجتناب از درد و ناراحتي است تا به دست آوردن خوشي
تضاد برخي اهداف و ارزشها....................................
براي رسيدن به اهدافتان بايد ارزشهاي خود را بشناسيد و توانايي تغيير دادن آنها را داشته باشيد. در غير اين صورت عنان سرنوشت خود را در دست نخواهيد داشت. عقايد و باورهاي شما در كيفيت زندگيتان تأثير عظيمي دارند. اغلب ما در زندگي ارزشهايي داريم كه ما را به بن بست می کشانند و ما هیچ کلیدی را برای خارج شدن از این بن بست نداریم. ارزشهایی که بنحوي در ذهن ما تعريف نشده باشد و ما آگاهانه آنها را نشناسيم كمكي در جهت رسيدن به اهداف به شمار نميآيند. اگر احساس امنيت براي شما ارزش است بايد بدانيد اين احساس واقعاً براي شما چه تعريفي دارد. آيا نداشتن ترس از حمله ي يك فرد ناشناس در دل شب برايتان احساس امنيت در بر خواهد داشت و يا اين احساس برايتان به معناي دست نزدن به هر گونه ماجراجويي و خطر كردن در كارهاست؟ علاوه بر اين بايد كاري كنيد كه بين ارزشهاي شما هيچ تضادي وجود نداشته باشد مثلاً اگر براي شما ماجراجويي و موفقيت از جمله مهم ترين ارزشهاست نميتوانيد ترس از شكست را در صدر فهرست ضد ارزشهاي خود قرار دهيد زيرا لازمه ي ماجراجويي و موفقيت تحمل شكست است.
شما از همين الان ميتوانيد هر احساسي را كه بخواهيد در خود به وجود آوريد چگونه؟
مثلاًاگر ميخواهيد احساس موفقيت كنيد ميتوانيد فوراً آن را بدست آوريد. امتحان كنيد. حالتي را كه هنگام موفقيت به خود ميگيريد تصور كنيد و همان گونه بنشينيد، راست بنشينيد همان طور كه هنگام خوشحالي تنفس ميكنيد، نفس بكشيد چهره ي آرامي به خود بگيريد. اگر در چنين مواقعي ميخنديد حتماً بخنديد. اگر اين تمرينها را هر روز انجام دهيد بزودي متوجه خواهيد شد كه هر روز شادتر از ديروزید و كاملاً احساس موفقيت ميكنيد و عجيبتر اينكه موفقيت نيز به سوي شما خواهد آمد. باور كنيد، زيرا احساس ما چيزي جز تشعشعات مغزمان نيست تنها راه بدست آوردن احساسهاي مناسب اين است كه جسم را در موقعيت مناسب قرار دهيد و فكرتان را بر مسائلي كه از آنها تصور دلپذيري داريد متمركز كنيد .اغلب مردم عكس اين عمل مي كنند آنها قوانين و ارزشهايي را در بازي زندگي تنظيم كرده اند كه پيروزي را تقريباً غير ممكن و زندگي را دشوار و عذاب آور ساخته است بنابر اين همواره ناراحت و عصباني اند.
ارزشهاي مثبت زندگي....................................
مغز انسان خود انگاره ي (تصوري كه فرد از خويشتن دارد) شما را، چه حقيقت داشته باشد يا خير تأیید خواهد كرد. عقايد اصليتان دروازه قدرت و توانايي پنهان شماست.
عقايدند كه تعيين ميكنند چه سوالي از خود بكنيد. اگر باور شما نسبت به خودتان از موضع ضعف باشد سوالاتي كه از خود ميكنيد همان سوالات بي انتهايي است كه با چرا شروع ميشود. براي كسب موفقيت ناچار عقايد اصلي و اوليهي خود را تغيير دهيد بايد باورهايي بدست آوريد كه شما را حمايت كنند.
هر روز، روزِ موفقيت .............................
من معتقدم هر روز ميتوان موفق بود. پس اگر امروز من ناراحت هم باشم چيزي عوض نميشود. باز هم آن روز روز موفقيت است و ميتوان از آن لذت برد .
شما ميتوانيد در مراحل رسيدن به هدفتان نيز از زندگي لذت ببريد. زيرا پس از دست يافتن به هر هدفي، به اين نتيجه ميرسيد كه «همه اش همين بود» و به دنبال هدف ديگري خواهيد رفت پس بياموزيم از «خود زندگي و از تلاش براي رسيدن» لذت ببريد نه از «نتيجه و حاصل آن» ميتوانيد عاشق پرواز باشيد و از پرواز لذت ببريد بدون اينكه به اين فكر باشيد كه كي به مقصد ميرسيد.
زندگي مقصد نيست،زندگي حركت به سوي مقصد است و بايد از آن لذت برد.
تمرين امروز .....................................
براي تمرين اول در دفترچه ي موفقيت خود پاسخ اين سوال را بنويسيد، چه چيزي در زندگي برايم بسيار با ارزش است؟ به خاطر داشته باشيد بايد ارزش نهايي را بنويسيد، نه پول، اتومبيل يا خانه.
سپس احساسي را كه با داشتن اين ارزشها به دست ميآوريد ياداشت كنيد: خوشي، لذت امنيت،... . حالا به ارزشهايي كه نوشته ايد بر حسب الويت شان شماره بدهيد: درجه اول - دوم - ... تصور كنيد در فهرست ارزشهاي شما موفقيت در اولين رده و عشق در مرتبه دهم باشد.
مسلماً زماني كه لازم است از ميان رفتن به خانه و يا ماندن در محل كارتان تا ساعت 10شب يكي را انتخاب كنيد كارتان را ترجيح ميدهيد. اما اگر عشق در درجه اول قرار دارد، ميگويید هر قدر كه كار داشته باشم مهم نيست بايد اكنون نزد همسرم برگردم زيرا براي شما دوست داشتن يك نياز اساسي است. پس بايد به الويتهاي زندگي خود پي ببريد زيرا باورهاي اساسي شماست كه زندگيتان را هدايت ميكند. پس از شناختن ارزشهاي اصليتان، بهتر است به قوانين مربوط به آنها نيز پي ببريد.
براي شما عشق ارزشي بسيار مهم است. بسيار خوب، اما براي بدست آوردن عشق يا بخشيدن آن چه ميكنيد.
در چه صورت احساس ميكنيد از عشق محروم شدهايد؟ در چه صورت احساس ميكنيد فردي دوست داشتني هستيد؟
روز هشتم: باورهای خود را تغيير دهيد
چگونه عقايد خود را تغيير دهيم؟
شما ميدانيد چگونه بايد هرعادتي را تغيير داد. سه كليد طلايي شرطي سازي را بخاطر ميآوريد؟
1- بايد به نقطه عطف برسيد:يعني با تمام وجود حس كنيد چيزي بايد تغيير كند.
2- بايد حلقه ي ارتباطي موجود در ذهنتان را وارونه كنيد:آنچه به ناراحتي ربط داده ايد بايد به خوشي ارتباط دهيد و بر عكس.
3- بايد خود را شرطي كنيد تا براي هميشه اين حلقه ي ارتباطي جديد پا بر جا بماند.
پس بايد اقداماتي كه براي تغيير عقايدمان در پيش خواهيم گرفت بر همين اساس باشد:
1- عقايدي را كه ميخواهيد واقعاً تغييرشان دهيد مشخص كنيد،
و از آنها آنقدر احساس ناراحتي كنيد كه بخواهيد همين امروز تغييرشان دهيد؛ آنقدر كه مغزتان به اين نتيجه برسد كه با داشتن چنين باوري، بايد ناراحتي فوق العاده اي را متحمل شود.
2- اكنون بايد عقيده تان را تغيير دهيد، اما چگونه؟
راجع به تمام ضررهايي كه بابت اين باور متحمل شده ايد، فكر كنيد. نه تنها فكر بلكه نتايج آن را با تمام وجود احساس كنيد. پس از اين، بايد عقيده و باور جديدي را جايگزين آن كنيد مثلاً: « جواني مترادف با شادي است. جواني يعني انرژي و نشاط، چون من شاداب هستم قدرت بيشتري دارم.» به جاي اين عقيده كه: « جواني يعني بي تجربگي و ضعف، پس نميتوان كارهاي بزرگ را به عهده گرفت».
پس از خلق عقايد جديد بايد آنها را در ذهنتان به خوشي ربط دهيد. چطور! خيلي راحت، با فكر كردن در مورد نتايجي كه با پي گرفتن اين باور به دست خواهيد آورد.
3- در آخرين مرحله بايد مغز را با اين الگوي جديد شرطي كنيد.
آنقدر كه بايد در مورد عقايد جديدتان فكر كنيد و نتايج شيرين حاصل از آن را حس كنيد تا خود را شرطي نمائيد؛ تا جائيكه مثلاً هر گاه كلمه ي «جواني» را ميشنويد بي هيچ زحمتي احساس خوشي، قدرت توانايي و هيجان سر تا پاي وجودتان را در برگيرد. اين كلمه فقط با تمرين و تكرار ميسر خواهد بود. هر روز پنج تا شش دقيقه فكر و تمركز كنيد.
ديگران را عوض كنيد ...................
زماني كه با ديگران درباره ي عقايد قدرت بخش صحبت ميكنم اغلبشان ميگويند: «امكان ندارد بتوانيد كسي را عوض كنيد. هر كس نظام فكري خاص خود را دارد. اما من معتقدم هر كس از هر سني ميتواند خود را تغيير دهد.» تفاوت تنها در مدتي است كه مردم نياز دارند تا به نقطهي عطف برسند، و با تمام وجود درك كنند كه زمان تغيير رسيده است. برخي از مردم از تغيير ميترسند. آنها ميگويند: «من سالهاست به همين روش زندگي كرده ام» ولي بدانيد كه در معادله ي زندگي، گذشته با آينده برابر نيست
جريان زندگي رو به جلو است و نميتوان در گذشته باقي ماند. ميگوئيد در گذشته امتحان كرده ام اما نشده است؟ اشتباه مطلق!
نبايد آنچه را در گذشته انجام داده ايد و از آن نتيجه نگرفته ايد به بايگاني ذهن بسپاريد. باز هم امتحان كنيد، شايد با روش ديگري به نتيجه برسيد. اگر اديسون هم تسليم شكستهاي گذشته ميشد هيچ وقت قادر به اختراع نبود. او نهصد و نود و نه بار ساختِ لامپ الكتريكي را امتحان كرد، و موفق نشد اما از پا ننشست
هيچ وقت روزهاي گذشته مشكل ايام آينده را تعيين نميكنند. «گذشته تنها يك منبع اطلاعاتي است.» همواره در هر موقعيتي ميتوان به نتيجه رسيد؛ اصلاًمهم نيست كه در زندگي چه بر سرتان آمده و يا حل مشكل شما چقدر دور از ذهن به نظر ميرسد؛ اگر باور كنيد كه هر مشكلي راه حلي دارد حتماً راه حل آن را خواهيد يافت.
تمرين امروز
سفر به گذشته و آينده: « الگوي ديكنز »
1- بدن خود را در قالبي قرار دهيد كه شما را به بالاترين سطح انرژي و نشاط برساند.
حالا، دو باور جديد بسازيد:
- من خيلي جوان هستم، وجودم پر از قدرت است و قرار است اين قدرت را بكار گيرم.
- من مدرك ندارم، اما خدا را شكر!من دكتراي توانايي دارم، قادرم هر كاري را به پايان برسانم.
- پول زيادي ندارم اما همان مقدار سرمايه اندك نيز براي شروع يك كار جديد كافي است.
كار كوچكي ميتواند در آينده به پروژهاي بزرگ تبديل شود.
اگر باور قديمي شما اين بوده كه «من زشت هستم » باور جديد شما نبايد اين باشد كه «من تا حدي جذاب هستم » اين باور، باور قوي و مثبتي نيست.
2- يك نفس عميق بكشيد و به آرامي بازدم خود را بيرون دهيد.
چشمانتان را ببنديد. اين مرحله، يعني مرحله انتقال و تثبيت عقيده ساده تر است، زيرا اكنون حلقه ي ارتباطي قديمي شكسته شده و خلأي براي يك باور قدرتمند بوجود آمده است.
3-تصور كنيد به مدت 5سال با اين عقايد جديد زندگي خواهيد كرد.
اكنون، يعني پس از 5سال زندگي با اين باورهاي جديد، كجا هستيد؟ چه كسب كرده ايد؟ چه اندازه پيشرفت كرده ايد؟ به آينده نگاه كنيد. ميخنديد؟ پر انرژي و سر زنده ايد؟موقعيت مالي شما چگونه است؟ جسمتان در چه موقعيتي قرار دارد؟ سالم تريد؟ با نشاط تريد؟ ارتباطتان با خدا چگونه است؟
ده سال گذشته است. يك دهه با اين عقايد زندگي كرده ايد در آينه به چهرهتان نگاه كنيد. سر زنده تر هستيد يا خير؟ پر انرژي به نظر ميرسيد؟ وقتي تصور ميكنيد باقي عمر را به همين شكل سپري خواهيد كرد، چه حس ميكنيد؟ بيست سال جلو برويد. دو دهه است كه باورهايتان به شما قدرت مي بخشند پس ديگر جاي سوال نيست. مسلماً احساس بسيار خوبي داريد.
تصميم بگيريد. كدام سرنوشت را بر مي گزينيد؟ ميدانم كه ميخواهيد به امروز برگرديد و مشتاقانه به دنبال سرنوشتي باشيد كه مجسم كرده ايد. تمرين امروز را با دقت انجام دهيد زيرا سرنوشت شما را رقم خواهدزد.
روز نهم: تنظيم اهداف
تنظيم اهداف كليد اصلي هر موفقيتي در زندگي است. آنقدر درباره ي اين مقوله صحبت شده است كه شايد اغلبتان بگوييد:« اوه،خدا جان،لطفاً بس كنيد من همه چيز را در اين باره ميدانم؛ بايد اهداف مثبت را در نظر بگيرم آنها را بنويسم و الويت بندي شان كنم» بله، شايد اما مراقب باشيد در تله ي كم اطّلاعي گرفتار نگرديد. كم اطلاعي به مراتب خطرناكتر از بي اطلاعي است اگر روشي را به خوبي نشناسيد به نتيجه بخش نبودن آن عادت ميكنيد و طولي نميكشد كه كل روش كاملاً فراموش ميگردد.
هر روشي بايد نكته به نكته رعايت گردد و هر روز تمرين شود. ترفند بهترينهاي دنيا،فقط تمرين و تكرار است؛تكرار مادر تمام مهارتهاست .
اگر براي كارهاي روزمره و هر روزه ي خود هدف داشته باشيد انجام آنها هيجان انگيز و دلپذير خواهد شد. هدف ميتواند جاذبهاي باشد كه شما را به جلو ميكشد اگر ندانيد چه چيزي ميتواند شما را به تحرك وا دارد بعيد است بتوانيد از تواناييتان به بهترين نحو بهره ببريد
روش تنظيم اهداف .................
هدف،فراتر از نتيجه و حاصل كار است به اعتقاد من، نيت اصلي نهفته در پس تنظيم اهداف، تنها دستيابي به موارد خاص نيست، بلكه اين كار به شما هويت جديدي خواهد بخشيد. در پايان راه زندگي تمام چيزهايي كه در طول عمرتان جمع آوري كرده ايد، هيچ كدام موجب رضايت و خوشحالي شما نخواهد شد بلكه آنچه برايتان اهميت ويژه اي دارد، اين است كه در مقام انسان چه كرده ايد؟
زماني كه هدف هايتان را تنظيم ميكنيد بايد بدانيد به چه دليل ميخواهيد اين كارها را انجام دهيد.
تصور كنيد ميخواهيد ظرف يكسال يك ميليون دلار داشته باشيد. آيا داشتن چندين بسته پول در خانه براي شما آنقدر هيجان انگيز و جذاب هست كه براي آن تلاش كنيد؟ اما تصور اينكه با داشتن چنين پولي ميتوانيد چه كارهاي مفيدي انجام دهيد مسلماً بيش از خود پول شما را به حركت وا خواهد داشت.
كسانيكه تاكنون تنظيم اهداف را امتحان كرده، اما نتيجه اي نگرفته اند، چند مشكل اساسي در اين كار دارند. آنها اين كار را بطور جدي و منظم پي نمي گيرند؛ مثلاً سالي يك بار اين كار را هنگام شروع سال جديد انجام ميدهند در اين هنگام اهدافي را كه سال پيش داشتند و به آنها نرسيدند كنار ميگذارند و اهداف جديدي خلق ميكنند؛ در حاليكه باز هم دليل رسيدن به اين هدفها را نميدانند. اهدافي دارند؛ اما مطمئن نيستند آنچه در سرشان ميگذرد در دلشان نيز هست يا نه.
اگر نيت اصلي هر هدف را نشناسيد، دنبال كردن آن براي شما بي معني و دشوار خواهد بود.
در پس هر موفقيت بزرگي، دليلي وجود دارد.
من معتقدم به محض فكر كردن راجع به هر چيز، ميتوان آن را به دست آورد.
شنيده ام ريشه ي «ميل» در لاتين برگرفته از «توانايي» است، پس ميل به چيزي يعني توانايي به دست آوردن آن. من معتقدم با تعيين يك هدف و اشتياق براي رسيدن به آن قابليت دستيابي به آن حاصل ميشود، زيرا اين قابليت در درون ما هست و ما تنها با تعيين هدف آن را به سطح مي آوريم.
حسرت، پله موفقيّت ..................
براي بسياري از مردم موفقيت نوعي تله است؛وقتي به موفقيتي دست مي يابند جشن ميگيرند و ديگر همه چيز را فراموش ميكنند. به همين دليل است كه ديگر طعم موفقيت را نميچشند. اما ناراحتي و نارضايتي، قدرت و جاذبه اي است براي حركت، حركت براي رفع نياز.
چه چيزي موجب ميشود هر روز غذا بخوريد؟ فشار گرسنگي.
چه چيزي موجب ميشود عشق بورزيد؟ فشار تنهايي.
از فشار و ناراحتي نهراسيد. ناراحتيها به شما انگيزه ي فعاليت ميدهند، پس هر روز به احساس نارضايتي خود توجه كنيد.
فشار، الماس خلاقيت را ميسازد.
احساس عذاب و فشار بهترين و مؤثرترين اهرم براي پيگيري اهداف است. افراد بسياري را ميشناسم كه اهداف عالي در سر دارند، اما نسبت به انجام برنامه هاي خود هيچ تعهدي حس نميكنند زيرا فشار و عذاب ناشي از عمل كردن را حس نكرده اند .
اگر پشت سر خود رنج و عذاب را حس كنيد هرگز عقب گرد نخواهيد كرد.
تمرين امروز ...............................
در دفترچه موفقيت خود بنويسيد:
1- چيزي كه در زندگيتان براي شما ناراحت كننده است و يا آن گونه كه شما انتظار داريد نیست به تمام جنبههاي فيزيكي، احساسي، رواني، هوشي، مالي و غيره خوب توجه كنيد و به اين سوال پاسخ دهيد.
2- از خود بپرسيد چرا اين قسمت آن گونه كه من ميخواهم نيست و چگونه ميتوانم آن را تغيير دهم؟ زيرا هر چيزي كه مينويسيد؛ هر چه كه باشد، قادر به تغيير آن هستيد.
3- خود را براي پيگيري آن شرطي كنيد. من به مردم پيشنهاد ميكنم دست كم دو بار در سال اهدافشان را تنظيم و برنامه ريزي كنند و دست كم ماهي يكبار اهدافشان را مرور نمايند؛ طرز تفكر و احساسشان را نيز هر روز.
روز دهم: یک فهرست کامل برای موفقیت
این مبحث به انجام تمرین برای ایجاد هدف، اختصاص دارد. در مباحث گذشته، ابتدا متن اصلی را میخواندید و در انتها، تمرینها شرح داده میشد. اما این مبحث تماماً به اجرای تمرینات تعلق دارد. به چند نکته توجه کنید:
1- این فصل را در مکانهایی چون محل کار، اتوبوس و... مطالعه نکنید.
2- محلی ساکت و آرام برای خواندن این فصل انتخاب کنید.
3- تلفن خود را خاموش یا از پریز بکشید
4- سعی کنید این فصل را در طی یک روز بخوانید و تمرینات آن را انجام دهید.
5- تنبلی نکنید و این کار را به بعد موکول نکنید بسیاری از مردم به من می گویند « تونی تو خیلی با انگیزه و فعال هستی و به همین دلیل در زندگی ات موفق شده ای؛ اما من مثل تو پر انرژی و سر حال نیستم، تنبل ام.»
من به آنها میگویم شما تنبل نیستید، فقط اهداف کوچکی دارید برخی اهداف در نهاد خود قدرت دارند و موجب میشوند شما انگیزه ی فعالیت و رشد پیدا کنید. هر چند تنظیم اهداف کاملاً اختیاری نیستند و باید بر پایه ی قابلیتها و تواناییهای واقعی دقت کنید(واقعی) اشخاص صورت گیرد؛ اما در عین حال معتقدم اگر به رسیدن به هدفتان واقعاً معتقد باشید و آن را در ذهن و فکرتان آنقدر واقعی بسازید که احساس کنید از قبل به آن رسیده اید، مغزتان این هدف را به مثابه حقیقت خواهد پذیرفت و موجب میشود جسم و روح شما در شرایطی قرار گیرد که به دست آوردن این هدف را حتمی سازد .
هر چیزی که اکنون دارید، زمانی در فکر به دست آوردنش بوده اید؛ شاید کاملاً ناآگاهانه آنها را هدف قرار داده اید، اما مسلماً از قبل وجود خارجی نداشته اند پس میتوانید اهداف والاتری هم داشته باشید و به آنها برسید.
اهداف را در دفترچه ی موفقیتتان به سه دسته تقسیم کنید
1-اهداف شخصی:آنچه در جهت رسیدن به خوشی است.
2-اهدافی که برای رسیدن به چیزهایی است که مایل اید آنها را داشته باشید، اعم از مادی یا معنوی
3-اهداف اقتصادی: نگویید پول در زندگی مهم نیست. اقتصاد نقش اساسی در حالتها و وضعیتهای افراد بازی میکند؛ من افرادی را میشناسم که با خود و دیگران با خشونت رفتار میکنند زیرا زیر فشار اقتصادی هستند.
اهداف شخصي.................................... ..
تصور کنید میتوانید آینده را خلق کنید بهترین حالتی را که ممکن است در آینده برای شما رخ دهد بنویسید سعی نکنید برای خود محدودیت ایجاد کنید درست مثل بچه ها رفتار کنید که وقتی از آنها میپرسید از بابانوئل چه میخواهید، فوراً فهرست بلند بالایی تهیه میکنند شش دقیقه مهلت دارید تا هر چه را که میخواهید در یک یا دو سال آینده رخ دهد بنویسید. میخواهید چه کسی شوید؟ چه چیزی یاد بگیرید؟ ترس شما از چیست؟ دوست دارید به چه کسی نزدیک شوید؟ اهداف معنوی شما کدامند؟ و .... اکنون فهرستی از اهداف شخصی خود دارید.
گفته اند اهداف چیزی نیستند جز رویاهای بی پایان، اما مسلماً برخی برایتان سهل الوصول ترند؛ اکنون با گذاشتن شمارهای در کنار هریک از اهدافتان، زمانی را که احتمالاً به این هدف خواهید رسید مشخص کنید اگر خود را متعهد میدانید که در ظرف یک سال به هدفی برسید در کنار آن شماره ی یک بگذارید اگر پس از سه سال شمارهی سه و ...
بسیار خوب، این کار را انجام دادید، مرحله بعدی سه هدف اولیه ی خود را برای یک سال انتخاب کنید این سه هدف باید هدفهایی باشد که برای رسیدن به آنها واقعاً اشتیاق داشته باشید و تصور تحقق آنها به شما هیجان ببخشد سپس چند سطر درباره ی این بنویسید که چرا خود را متعهد میدانید تا سال آینده به این هدف برسید. توضیحات هر هدف جداگانه و در صفحه ای مجزا بنویسید برای هر هدف دو دقیقه فرصت دارید.
بسیار خوب؛ حالا بررسی کنید که آیا این دلایل آن قدر محکم و قوی هستند که بتوانید واقعاً این هدف را پیگیری کنید؟ اگر نه هدف دیگری انتخاب یا دلایل بهتری بیابید.
تنظیم اهداف مربوط به رسیدن به چیزهایی که میخواهید در زندگی داشته باشید.«مادی یا معنوی»
برخی اجازه میدهند از نظر احساسی، یا جنسی کاملاً جلو روند اما وقتی به مسائل مادی میرسند متوقف میشوند زیرا همه دچار این باور منفی هستیم که اگر از پول صحبت کنیم، خود خواه و دنیا پرست به نظر میرسیم «اما لطفاً برای خود اهداف مادی هم در نظر بگیرید زیرا نداشتن آنچه از نظر مادی به آن محتاج اید بر اهداف معنوی شما نیز تأثیر منفی خواهد گذارد»
تصور کنید اگر هیچ محدودیتی نبود چه چیزهایی ازبابانوئل میخواستید.
اکنون همان کاری را که برای اهداف شخصی انجام دادید در مورد این اهداف تکرار کنید؛ چه مدتی برای دست یافتن به هر کدام در نظر میگیرید؟ یک سال، دوسال، سه سال، یا ده سال، به خاطر داشته باشید که در این مرحله هیچ برنامه ای برای اینکه چگونه میتوان به این اهداف رسید ندارید؛ تنها کافی است خود را برای رسیدن به آن متعهد بدانید هر چه برای رسیدن به هدفتان تعهد بیشتری داشته باشید، زودتر به آن خواهید رسید از میان اهدافی که کمترین مدت را برای دستیابی به آنها تعیین کردهاید سه مورد مهم را انتخاب کنید سه مورد مهم که تصور داشتنشان به شما احساس هیجان و لذت میبخشد در سه برگ جدا گانه از دفترچه ی موفقیت خود بنویسید. اکنون چند سطری بنویسید که چرا مایل اید ظرف این مدت به این هدف خاص برسید پنج دقیقه فرصت دارید تا تمام دلایل خود را یادداشت کنید.
اهداف اقتصادی ............................
دو دقیقه فرصت دارید اهداف اقتصادی خود را تعیین کنید. نگذارید این اهداف تحت تأثیر موقعیت اقتصادی کشور، میزان درآمد سالانه و سایر محدودیتها قرار گیرد. چه میزان درآمد ماهیانه برایتان کافی است؟ 3هزار دلار، 5 هزار دلاریا بیست هزار دلار؟ آیا اهدافی برای تجارت و سرمایه گذاری دارید؟...
برای اهداف مالی خود نیز زمان دستیابی تعیین کنید. مانند گذشته از میان اهداف مالی که کمترین مهلت را برای دست یافتن به آن تعیین کرده اید سه مورد را انتخاب کنید بله، باز هم دلایل خود را در چند سطر بنویسید.
تمرین رسیدن به اهداف ..................
1- برای هر کدام از اهدافتان عملی در نظر بگیرید که کمی شما را به هدف نزدیک میکند، سپس بدون تلف کردن وقت آن را انجام دهید. رسیدن به هیچ هدفی را به تعویق نیندازید. هر روز کاری هر چند کوچک در جهت رسیدن به هدف تان انجام دهید.
2- تمرینی را انجام دهید که من بدان نام صندلی راحتی داده ام:
روی صندلی راحتی بنشینید، تصور کنید که هشتاد و پنج یا نود سالهاید و در خاطرات گذشته غرق شده اید. چه اهداف مهم و بزرگی داشته اید که همه را کنار گذاشته و موقعیت و خوشی ها و لذایذ فراوانی را در زندگی از دست داده اید؟ چه مهارتها و شغلهایی را دوست داشتها ید که بدان نرسیده اید؟
اکنون به شکل دیگری روی صندلی راحتی فکر کنید. باز هم هشتاد و پنج یا نود سالهاید و غرق در افکار گذشته شده اید: پنجاه سال یا بیشتر است که شما به اکثر اهداف و موقعیتهای خود رسیده اید خدای من چه زندگی معرکه ای! چه خوشی و لذت فوق العاده ای و... روش صندلی راحتی به ما کمک میکند تا بتوانیم سریع تصمیم بگیریم. احساس ناراحتی از یک سو اشتیاق به خوشی از سوی دیگر شما را برای رسیدن به این هدف ترغیب خواهند کرد. مهم نیست چند ساله هستید انسان در هر سنی هدف هایی دارد. از روش صندلی راحتی بهره بگیرید.