-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 فروردین 1395 01:25
دوستان عزیز و گل گلاب از اول اردیبهشت از جز یک خونده بشه و تا سی اردیبهشت ک بشه جز سی. مثلا یکم: جز یک، دوم اردیبهشت جز دو و ... چون بعضی دوستا چندتا جز دارن نمیشه همرو تو یک روز خوند. التماس دعا. هر کی جزشو خوند خبر بده تا ناقص نداشته باشیم.
-
الناز هنرمند میشود آیا؟؟
یکشنبه 22 فروردین 1395 22:52
سلام سلام آی دوست جونا من اومدم پیش شما... اول بگم که دعاگوی دونه دونتون هستم.شمام برای سلامتی نی نی ما دعا کنین و اینکه همه خانوما نی نی دار بشن ایشالا ..دوم بگم ک..چی بگم...نمیدونم... یه لحظه سر رسیدمو بردارم نگا کنم ببینم این چند روز چیشده...اوکی چیز خاصی نشده دیروز جملات شکرگزاریمو نوشتم و مثل همیشه منتظر نتیجش...
-
غافلگیرانه
چهارشنبه 18 فروردین 1395 13:02
اومدیم عیادت دخترعمه علی تو خونشون با مامان علی... نه از زیرمانتوم لباس مناسب پوشیدم نه داروهامو برداشتم...اینا تعارف کردن مامان علی هم گفت بمونیم ناهار... کاش از قبل به من میگفت احتمال داره بمونیم شاید من ی برنامه دیگه ای داشتم...من اصلا آماده نیستم معذبم اینجا...بااین شلوارم نشستن برام سخته حداقل سارافون ورمیداشتم....
-
مادرانه من برای علی فندقم
سهشنبه 17 فروردین 1395 22:57
از صبح ک بابا میره سرکار خوابم نمیگیره...لگد میزنی ک گرسنمه منم بهت صبح بخیر میگمو دست ب کار میشم... بعد ناهارم تا 8 میخوابمو پا که میشم شروع ب پختن ماهی و برنج مبکنم...یه بشقاب میبرم پایین میدم ب مامان بزرگت بهم آجیل میده میام دراز میکشم میخورم... یادم میره ک امروز باهات حرف نزدم... دستمو میذارم رو شکمم یکم تکون میدم...
-
جگر را سوزاندم!!!
دوشنبه 16 فروردین 1395 01:39
یکم از خرده کاریای خونه تموم شه دوستامو میخوام دعوت کنم بیان..از ی طرفم میگم بذارم بعد بدنیا اومدن نی نی بیان..کلا دلم جمع دخترونه هم میخواد اونم ن با هر کسیا... مامانم میگه چرا دکترت معروف نیست ب هر کی میگم نمیشناسدش.. منم میگم مامان خودتم میدونی دکترای نازایی معروفند ن دکترای معمولی در ضمن من خودم دیدم چند نفرو عمل...
-
روز الناز
جمعه 13 فروردین 1395 20:07
اممممممم..... بله درست حدس زدید من حالم خوبه و دیگه ناراحت نیستم... بعد اونروز مامانم شدید حالش بد شد و من رفتم دیدنش دلم براش سوخت و قرار شد روز مادر با علی ببریمش دکتر و کادوشم بدیم...رفتیم اونجا حالش نسبت ب روز قبلش خیلی خیلی خوب بود و هی با علی بهم تیکه مینداختن... علی گفت شما چیزیت نیست مامانم گفت اگه شما حرصم...
-
الناز قاطی پاتی
جمعه 6 فروردین 1395 20:07
نمیدونم چمه...دوبار همینجوری اشک از چشمام اومده دلم میخواد گریه کنم ولی چراشو نمیدونم... حال روحی خوبی ندارم... از ظاهرم معلوم نیست ولی خودم حس میکنم فندقم وزنش زیاد شده خوابیدنو راه رفتن برام سختتر شده...از جام پاشدنم ک دیگه نگو...خوبه زیاد گنده و پف پفی نشدم وگرنه کارم زار بود. مثل آدمای معمولی روزی یه عالمه پا...
-
ما سه تا
شنبه 29 اسفند 1394 19:14
سلام سلام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام اولش میخواستم بعد جارو کردن خونه پست بذارم ولی خب علی الان خوابه و من نه خوابم میاد نه میتونم خونرو جمع و جور کنم پس از فرصت استفاده میکنم و میام اینجا... چهارشنبه سوری مامانم اینا با مامانبزرگم اینا و یکی از خاله هام برامون عیدی آوردن...طفلی مامانم از...
-
الناز بانو وراج میشود
جمعه 21 اسفند 1394 22:19
خب خدمت دوستان عارض شم که اینجانب یک عدد بانوی سخت کوش هستم ک از کمر افتادم واقعا خدا فندقمو حفظ کرده از بس کار کردم چند روزه دیگه وقت نمیکنم زیاد باهاش حرف بزنم فقط شبا یکم باهاش بازی میکنم وقتی مطمئن میشم تکون میخوره راحت میگیرم میخوابم...بیچاره علی جونم کارای سنگین و مردونه رو میکنه ولی تمومی نداره کارا ک....دم...
-
النازی دم عیدی
چهارشنبه 19 اسفند 1394 10:18
سلااااام واااااای ک چقد تو این مدت ازتون دور بودم.. چند وقت از این قرار بود که چون میخواستیم بیایم خونه خود علی جونم مامانش رفت طبقه پایین ک کوچیکتره و بالا کلی نیاز به رسیدگی داشت و دو خوابه ست 120 متره فک کنم یدونم انباری طبقه پایین هست ک وسایلامو اونجام میذارم.. واسه همین ما تقریبا یک ماهی موندیم تو خونه نقلی 60...
-
بزودی میام
دوشنبه 10 اسفند 1394 08:17
الان تقریبا یک ماهه شبا نمیریم خونه مامان علی جون اینا.... خونه خودمون نت نداره اونجا داشت فقط. واسه همین نمیشد بنویسم یا بهتون سر بزنم. مامان علی رفت طبقه پایین ماهم تا عید اسباب کشی میکنیم طبقه بالا... رنگ دیوارهاش تموم شده. کابینت و پرده شم و ی کاغذ دیواریش چن روز دیگه آماده ست. سرگرم جمع کردن وسایلمم. ببخشید...
-
مامان الناز تشریف فرما میشوند
یکشنبه 20 دی 1394 22:43
سلااااااام سلااااااام دوستای گلم ببخشید اصلانشد بهتون سر بزنم.... خب هفته پیش خواهرشوهر5 از تهران اومده بودن کل هفترو با اونا مهمون بودیم یه روزشم من دعوت کردم خونمون... بعد رفتن اونا پنجشنبه عمو اینای علی و مامانش با دو تا خواهراش دعوت کردم شام...این پنجشنبه هم دوتا خواهر دیگرو دعوت کردم...آخه از وقتی اومده بودیم...
-
مهمونی ما
چهارشنبه 2 دی 1394 00:44
کادوهای شب یلدای من از طرف مامانم: یه پالتو شنل مانند برای خانوم حامله ک من باشم، یک بلوز نباتی زمستونی، تونیک صورتی با ست شال و کلاه مادر شوهرمم 200 تومن پول داد بهم. مامانمم یه بلوز به مادرشوهرم داد. کادوهای مامانم اینا به علی: کاپشن، شال کلاه و دستکش و جوراب. آجیل، یک سبد پر میوه های مختلف و ناب و هندونه، شیرینی،...
-
دخالت خونوادم
دوشنبه 30 آذر 1394 12:46
دخالت خونوادم تو زندگیم زیاده... دیگه شورشو درآوردن. انگار من شش سالمه و حق تصمیم گیری ندارم..مثلا ماشین میخریم انتظار دارن قبلش با اونا مشورت کنیم...طلا میخرم همچنین در حالیکه مامان من هیچکدوم از این کارارو نسبت به پدر مادر خودش نکرده... چرا نمیخوان باور کنن که من مشکلی تو زندگی ندارم... چرا حرف این و اون بیشتر از...
-
پست ثابت
شنبه 21 آذر 1394 23:15
شروع ختم قرآن از یک اردیبهشت تا سی ام. هر روز یک.جز . جز 1: خودم الناز...................................خوانده شد جز 2: علی جونم................................. خوانده شد جز 3: مامان عزیزم............................... خوانده شد جز 4: خانوم خونه عزیز...........................خوانده شد جز 5: خانومچی...
-
عنوان رفته درس بخونه
جمعه 20 آذر 1394 21:25
سلام عزیزانم ...التماس دعا دارم از تک تکتون روش تعیین جنسیت نی نی بدون سونورو با جوش شیرین امتحان کردم دخمل شد...باباش اسمشو گذاشته نیاز. اگرم پسر باشه من میذارم سبحان و یا علی. ماه سوم روزهای پنجشنبه و جمعه سوره الرحمن باید خوند با صلوات کبیر و 140 تا صلوات. سوره خیلی طولانیه دیروز یه عالمه طول کشید طلسم شکست و...
-
تصمیم قطعی
یکشنبه 15 آذر 1394 21:45
خب اول اینکه همه نظراتون پیشم محفوظه و ازش نهایت استفاده رو کردم واقعا ممنون...ممنون ک گفتین نیمه قشنگ زندگیمو باید بینم...ممنون ک گفتین چشمامو بهتر باز کنم و مدیریت کنم... اینکه تا حالا علی جونم دلمو نشکسته... تا حالا یه بار به خونوادم بی احترامی نکرده... وقتی خونوادش پشت من حرف میگن پشتم دراومده و باهاشون مقابله...
-
دلم گرفته از...
سهشنبه 10 آذر 1394 11:09
-
تاپ تاپ قلبش
دوشنبه 2 آذر 1394 20:06
بالاخره نی نیم اومد. انگار دکتر قبلی سنشو اشتباه گفته بود چون یه هفته فرق داشت. سن: 7 هفته ک اندازه یه تمشکه فسقلم ضربان قلب نرمال صدای قلب نی نی به قول یکی از دوستا مثل پیتکو پیتکو اسب بود ..من ک غافلگیر شدم چون منتظر بودم دکتر بگه نی نی اومده یا نه ک یهو صدای تپش قلب پخش گفت اینم صدای قلبش...من ک شوکه شده بودم ...هی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آذر 1394 11:23
ساعت 4/5 وقت سونوگرافیم هستش. دعا کنید نی نی گولی اومده باشه.
-
الناز بانو چیکار میکنه
چهارشنبه 27 آبان 1394 23:18
سلااااااام ب دوستای گل گلابم خوبین؟ واقعا مرسی بابت کمکا و محبتاتون...برای همتون آرزوی سلامتی و خوشبختی میکنم. خب از خودمو این روزام بگم: شوهری مهربون هر لحظه هوامو داره و بهم میرس ه...منم بهانه گیریای بیش از حدم تموم شده و فک کنم الان خیلی بهترم... دوم آذر وقت سونوگرافیم هستش... از دو شب پیشم حالت تهوع گرفتم. ..از...
-
نی نی میای پیشم؟
دوشنبه 18 آبان 1394 21:48
رفتم سونوگرافی سن نی نی رو 4 هفته و 3 روز تشخیص داد که طبیعتا و از لحاظ علمی تو این سن فقط ساک حاملگی دیده میشه و از هفته 6 به بعد جنین مشاهده میشه...این درست. حالا بردیم دکتر خودم سن نی نی رو زیاد حساب کرده میگه این کم تشخیص داده. قرار شده دو هفته بعد برم تا جنین دیده شه. خدایا هیچ بشری رو ناامید نکن...بین همه...
-
الناز چش شده!؟؟
شنبه 16 آبان 1394 00:57
سلام سلام آی دوس جونا....من النازم دوست شما چرا اینجوری شدم....چرا کل دیروزو الکی به علی گیر دادمو و گریه کردم...موقع بارداری سرگیجه و تهوع و درد و ...میشه ولی من روحم قاطی کرده...علی ام ناراحت میشه از دستم. مثلا دلم میخواد فقط خونه خودمون باشم ولی خب این انصاف نیست و من باید هرجور شده با علی جونم شبا پیش مامان مهری...
-
نی نی گولی خوش اومدی
سهشنبه 12 آبان 1394 14:33
پریشب که داشتیم برا فک کنم سومین بار بود بی بی.چک استفاده کردیم...باز منفی اومد...بعد ی دیقه خط دوم پررنگ شد...هورااااا من که گیج و منگ بودم.الانم هستم. دنیای جدیدم رو هنوز زیاد باهاش جور نشدم...دوست دارم ساعتها بشینم فک کنم..به چی؟!!!مشخص نیست، هرچی بیاد ذهنم و کسی کاری به کارم نداشته باشه. کجا بودیم؟ آهان بعد من...
-
خدایا شکرت
دوشنبه 11 آبان 1394 09:01
منتظر یه خبر شیرینم . دعام کنید ایشالا به زودی میام مینویسم از ..............
-
27 مهر دوشنبه اولین تولد متاهلی النازی
چهارشنبه 29 مهر 1394 01:03
اول از همه این ایام سوگواریو تسلیت میگم ایشالا عزاداریهاتون قبول درگاه حق بوده باشه....التماس دعا عزیزان. دوشنبه تولدم بود...از صبحش پاشدم اول یکم خونرو مرتب کردم.. کلی کیف میکردم که اولین تولد متاهلی بوداااا... ژله بستنی رولتی. درست کردم گذاشتم یخچال برقا رفت...پکیج خاموش شد...دینامم خاموش شد آب قطع شد. تلفنمونم بدون...
-
النازبانوی عااااااشق
چهارشنبه 22 مهر 1394 10:23
الناز بانو بینیش گرفته صداش بد درمیاد.... عوضش دیروز رفته موهاشو خوشگل کرده کیف میکنه یه عالمه. من واسه جشنمون موهامو لایت کرده بودم لایت شنی با زمینه قهوه ای وای انقد شیک و رنگ سنگینی برا عروس بود که نگو منم که عرووووس به به. یادش بخیر روز عروسیم چقد خوش گذشت مثل یه فرشته بودم که دوتا بال داره...یه بار حتما خاطرات...
-
الناز بانو و سرما
دوشنبه 20 مهر 1394 10:09
سلام سلاااااااااام چطولیدددددد من که خوب نیستم سرماخوردم...و الان خونه مامان علی هستیم....علی صبح رفت جلسه گفت بمونم اینجا تا برگرده...آخه من هر صبح میرم خونه عشقمون ولی علی صبح دیرش شده بود من موندم. دیروز جواب آزمایشو بردم به دکتر نشون دادم...موقعی که صفحشو باز کرد بخونه تپش قلب گرفته بودم...میترسیدم نکنه بگه نی نی...
-
الناز بانو ماجرا ندارد
جمعه 17 مهر 1394 11:42
سلاااااام سلام آی بچه ها .... من اومدم پیش شما... خب از احوالات این چند روز بگم: بعد از اینکه من و آقای همسر عزممونو جزم کردیم تا دیگه ناراحتی پیش نیاد و نذاریم هی ماجرا اتفاق بیفته کلی کلی خوش گذروندیم. وام ده میلیونیمونو گرفتیم... دکتر زنان رفتم...آزمایشم دادم.ایشالا فردا میبریم نشون میدیم...استخرم دوبار با دوستم...
-
الناز بانو و دبلیوسی
یکشنبه 12 مهر 1394 11:07
به قول دختر مغرور:سلوووووووم.... خوبین؟ مگه میشه سه روز بگذره و من و علی جینگول پینگولیم ماجرا نداشته باشیم...خخخخ... من دکتر زنان نرفتم...بله درست شنیدید نرفتم... ماجرا از این قرار بود که دو روز پیش میخواستم برم نی نی گولیه خالمو ببینم که خونه نبود و رفتم خونه مامان بزرگم...اونجا تلفنی خیلی جدی و رسمی با علی حرف...