عوارض بارداری

سرویس خواب فندقو آوردن...فسفری و سفیده... اتاقش ک چیده بشه حتما عکسشو میذارم.
الان همه چی وسطه پذیراییه تا اتاق نی نی رو خالی کنیم و بچینیمش... عصر شاید وسه اتاق موکت خریدیم بعدشم بر چسبهای روی دیوار و  چندتا عروسک.
حالم بده دست و پاهام جون ندارن... گاهی ک علی ماهیچه های پاهام و دستمو ماساژ میده کلی از دردشون کم میشه... خوابم کم شده و اذیت میشم... مثلا ما همیشه عصرام میخوابیدیم ولی الان علی میخوابه منم عین جغد میشینم در و دیوارو نگا میکنم.
مامانم میگه بیا چند روز بمون خونه ما استراحت کن چون بخاطر بچه ها و غذاشون نمیتونه بیاد ولی منم نمیتونم بدون علی برم... ب علیم بگم نمیاد مسیر نزدیک باز ی حسنی داره ک میری غذا میاری یا غذا برات میفرستن... دوس دارم یکی غذای آماده بذاره جلوم ناهارمو ک ب مصیبت درست کردم.. برنجم نصفش خام بود...شامم خورشتو گذاشتم علی جان هم برای اولین بار برام برنج درست کرد انقد خوشمزه شده بود ک نگووو... دستش درد نکنه... ظرفارم شست قربونش برم.
پ.ن: خداجونم سپاسگزارم ...سپاسگزارم...سپاسگزارم
بخاطر وجود همسر مهربون و خونوادم، بخاطر حضور نی نی، بخاطر اینکه هوامونو داری، بخاطر حضور یکی از عزیزانمون کنار خونوادش، بخاطر پول قلنبه ای ک قراره دستمون بیاد