پریشب که داشتیم برا فک کنم سومین بار بود بی بی.چک استفاده کردیم...باز منفی اومد...بعد ی دیقه خط دوم پررنگ شد...هورااااا
من که گیج و منگ بودم.الانم هستم. دنیای جدیدم رو هنوز زیاد باهاش جور نشدم...دوست دارم ساعتها بشینم فک کنم..به چی؟!!!مشخص نیست، هرچی بیاد ذهنم و کسی کاری به کارم نداشته باشه. کجا بودیم؟ آهان بعد من گفتم نه غلطه خط کمرنگه و اینا...یکی دیگه امتحان کردیم اونم اون مدلی شد...حالا من غرق محبتای همسری شاد بودم و خودم خشکم زده بود...خیلی خوشحال بودم ولی نمیتونستم بروز بدم...تا نصفه های شب با علی جون در مورد نی نی و آینده حرف زدیم...شب خوابم نمیبرد دستمو گذاشتم رو شکمم و شکر میکردمو گریه..صبحشم زود بیدار شدم...رفتم خونه مامانم برای بقیه کارای ترشی. دست گلش درد نکنه تو این سرما بیچاره داشت تو حیاط یخ میزد.
دو کیلو هم وزنم اضافه شده راستی...شب رفتیم آزمایش دادم گفت صبحش که امروز باشه جوابو میدن...تلفنی هم میشه پرسید....من که استرس داشتم نکنه منفی باشه به عشقولی گفتم تو ز بزن ولی باز خودم زدم اون خانم با خنده گفت:..مثبت ت ت ت ت ت ته. زود به عشقولی ز زدم گفتم.
از حال و هوای الانم بگم: به قول توت فرنگی جون دوس دارم کلکل کنم مثلا با همسری و اصلا دست خودم نیست. به خود علی جونمم گفتم که من ناخودآگاه دارم دنبال بهونه میگردم زیاد حساب نذار کارامو.. جدیدا ساعتای خوابمم کمتر شده. خوابای ترسناک میبینم. زود ناراحت میشم. میخوام همه جا ساکت باشه و همینجوری بشینم.
خدایا به حق این روزا و شهیدای کربلا همه اونایی که میخوان نی نی دار بشن مامان شن با یه نی نی گولی سالم.
آمین.
کوچولوی مامان و بابا قدمت گلبارون عزیزکم...مرسی از حضورت... مرسی که حس ناب زندگیرو...ترانه مادری رو تو دل من بوجود آوردی...منتظر حضور شیرینت هستیم.